به گزارش ایکنا؛ پس از انتشار نامه بحثبرانگیز رضا داوری اردکانی در خصوص عدم امکان تحقق علوم انسانی اسلامی، حسن محدثی گیلوایی، بیژن عبدالکریمی و داوود فیرحی با انتشار یادداشتهایی به بیان نظرات خود در این زمینه پرداختند. همزمان دومین جلسه نقد و بررسی دیدگاه آیتالله جوادی آملی درباره ماهیت «علم دینی» با حضور حجج اسلام پارسانیا و سبحانی در شهر قم برگزار شد. در چند روز اخیر مهدی نصیری و عبدالحسین خسروپناه نیز با انتشار یادداشتی جداگانه وارد این چالش فکری شدند و نظرات خود را در خصوص امکان تحقق علم دینی ابراز داشتند.
علوم بشری نشئتگرفته از تعالیم انبیاست
مهدی نصیری معتقد است سرآغاز بسیاری از دانشهای بشری حتی علوم مربوط به ساحت مادی زندگی انسان به تعالیم انبیای الهی باز میگردد و این موضوع، بیانگر امان تولید علم دینی است. وی معترف است انحراف از نقشه راه تمدنی انبیا با تکیه بر اندیشه خود مختار بشری عامل دانش و تمدن ویرانگر امروزی است. گزیده متن یادداشت مهدی نصیری در پاسخ به نامه داوری اردکانی بدین شرح است: «اگر دست دین و وحی را از ارائه و تعلیم علومی که مربوط به ساحت هدایت انسان و مدیریت جامعه انسانی است کوتاه بدانیم دیگر جایی برای حضور و مداخله دین نمیماند. در حالی که منشا و مولد همه علوم مثبت و مفید ماقبل دوران مدرن، حتی علوم مربوط به ساحت مادی و معیشتی بشر، وحی و تعالیم انبیای الهی بوده است و بر خلاف نظریه مورخان علم مدرن، تاریخ بشر نه با جهل و صباوت و توحش که با علم و بلوغ و کمال آغاز می شود (و علم ادم الاسماء کلها و علم الانسان ما لم یعلم و ...) و تمدن در بعد مادی و معنوی آن با تعالیم مستقیم آدم ابوالبشر(ع) و انبیای بعدی شکل میگیرد و هیچ دلیلی بر نقش تجربه مستقل بشری (جز مواردی اندک) در تمدن سازی ماقبل مدرن حتی در جهت ابزار سازی وجود ندارد و جز دهریین تقریبا هیچ عالمی قائل به تجربی بودن تمدن مادی ماقبل مدرن نبوده است. بر این اساس به نحو اولی آنچه مربوط به ساحت معنوی و فکری و اعتقادی انسان بوده از سوی انبیا به بشر ارائه شده و به تجربه و تولید فکری و عقلی او واگذار نشده است. اما آنچه در دوران مدرن در عرصه علم و تکنیک رخ داده، انحراف از نقشه راه تمدنی انبیا با تکیه بر اندیشه خود مختار بشری است (اگر چه در این تغییر مسیر تمدنی از میراث تمدنی ما قبل مدرن بهره گرفته و در خلا آغاز نکرده) که محصول آن، تمدن بحران آفرین و ویرانگر مدرن کنونی بوده است.
در زمینه اسلامی کردن علوم انسانی نیز با مفروض گرفتن نقش انحصاری وحی و دین در این عرصه، به راحتی نمیتوان سخن از تغییر تمام عیار آنها به خصوص با توصیه و بخشنامه و ... گفت و اگر تمدن مدرن فعلا گریز ناپذیر باشد، علوم انسانیاش هم کم و بیش ناگزیر است گرچه باب نقد این علوم و بعضا ارائه بدیلهایی هم میتواند و باید همیشه مفتوح باشد. اما نکته قابل توجه در این میان این است که اکنون عمدتا پیروان حکمت متعالیه منادیان این تحول هستند و از نقش کلیدی این فلسفه در این پروژه سخن میگویند در حالی که بر اساس دیدگاه مخالفان، اسلامی بودن خود این فلسفه مورد سوال و بلکه انکار است و به قول خود آقایان فاقد شئ چگونه میتواند معطی شئ باشد.
بنا بر این سزاوار آن است که اول حوزویان تعریفشان را از علم دینی و غیر دینی و اسلامی و غیر اسلامی در بین خود روشن و منقح کنند و بعد به سراغ علوم انسانی موجود در دانشگاهها بروند و قبل از این امر حتما چنین تلاشی فایده چندانی در بر نخواهد داشت بلکه بر تعارضها و تنشهای موجود فرهنگی و اجتماعی و سیاسی میافزاید در حالی که به نظر میرسد جامعه بیش از این تحمل این همه تعارضات نظری و عملی و فلسفی و کلامی و سیاسی و ... را ندارد.»
زایش علم دینی در دامن وحی، عقل و تجربه
خسروپناه در یادداشتی ضمن دفاع از تولید علم دینی بر این عقیده پافشاری دارد که علوم انسانی قابل سیاستگذاری و مدیریتپذیر است. وی تصریح دارد علوم انسانی اسلامی ناظر به نیازهای جامعه اسلامی و حکایتگر جامعه مدرن است. متن یادداشت انتقادی عبدالحسین خسروپناه در پاسخ به اظهارات رضا داوری بدین شرح است: «اگر علوم انسانی مدرن به جامعه مدرن نظر دارد پس علوم انسانی اسلامی نیز به جامعه اسلامی ناظر است. اگر علوم انسانی مدرن اولا سازنده و ثانیا حاکی از جامعه مدرن است پس علوم انسانی اسلامی نیز سازنده و حکایت گر جامعه مدرن خواهد بود حال چگونه برخی گمان میکنند که علم مدرن، ممکن و علم اسلامی، غیر ممکن است؟
وقتی از علوم انسانی اسلامی سخن گفته میشود به معنای تعارض کلی با علوم انسانی مدرن نیست چون جامعه مدرن، تعارض کلی با جامعه اسلامی ندارد و مشترکات و افتراقاتی بین آنها برقرار است. مخالفان علم دینی گمان میکنند قرار است هر پرسش علمی را از قرآن و سنت دریافت کرد و عقل و تجربه را تعطیل ساخت و حال آنکه عقل و تجربه از مهمترین منابع علم دینی هستند.
یکی از منشاهای مخالفت با علم دینی، گرایش جوامع دینی به نیازهای دنیای مدرن و تعارض صد در صد نیازهای مدرن با نیازهای اسلامی است؛ در حالی که هم نیازهای مشترک بین دنیای مدرن و جهان اسلام هست و هم روش پاسخگویی به نیازهای مدرن در اسلام وجود دارد. برخی به جهت اینکه علم یافتنی است نه ساختنی با طرح علم دینی مخالفت میکنند لکن باید توجه داشت که علم یافتنی و در عین حال مدیریتپذیر و قابلیت سیاستگذاری است. همانگونه که علم مدرن در دنیا مدیریت می شود. مدیریت علم در دنیای مدرن قبل و پس از جنگ جهانی دوم تفاوت دارد. این تفاوت باعث شد که رویکرد نظریه پردازی در قبل، بیشتر و رویکرد کاربرد علم در بعد، بیشتر بوده است.
عجیب است که ذهن ثنویت گرایی برخی باعث شده که علم را یافتنی یا ساختگی تصور کنند و اولی را پذیرفته و دومی را نفی سازنند؛ در حالیکه با مطالعه تاریخ علم میتوان به نقش اراده در مدیریت دانش پی برد و دانش را یافتن مبتنی بر ساختن دانست. اگر علم مهندسی پذیر نیست پس نقشه جامع علمی کشور که توسط اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تدوین شد و سیاست گذاری علم و فن آوری در کشورهای توسعه یافته، بی معنا است اما باید توجه داشت که سیاستگذاری علم و فن آوری نه تنها بی معنا نیست که زاییده عقلانیت نخبگانی است.»
انتهای پیام/