به گزارش ایکنا از قزوین، با دیدنشان موجی از انرژی و نشاط در دفتر کوچک خبرگزاری حاکم شد؛ «امیرعباس» 14 و نیم ساله و «امیر طاها» 11 ساله به همراه مادر خویش میهمانمان شدند تا از لحظهلحظه زندگی پرفراز و نشیب خود و انسشان با کلامالله مجید بگویند. امیرعباس که حافظ کل قرآن است و برادرش امیرطاها نیز حافظ بیش از یکسوم قرآن. خانواده «اخلاقی» شاید نمادی بر استواری و توکل باشند که توانستند بر مشکلات فائق آمده و داغ از دست دان پدر را با نزدیکی به قرآن کریم کمرنگتر کنند.
در این گزارش با این خانواده قرآنی بیشتر آشنا می شویم.
ایکنا: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
مادر: فاطمه مولایی هستم مادر امیرعباس و امیرطاها اخلاقی که الحمدلله توانستهاند در رشته حفظ قرآن توفیقات بزرگی را به دست بیاورند. من قزوینی هستم و همسرم نیز بزرگ شده خانوادهای در کرمانشاه بود. در حال حاضر در حوزه علمیه سطح 2 مشغول به تحصیل هستم اما لیسانس در رشته پرستاری دارم و قبل از به دنیا آمدن فرزندانم در بیمارستان مشغول کار بودم. بعد از به دنیا آمدن امیرعباس ترجیح من و همسرم بر این بود که به شغل شریف مادری مبادرت کنم از اینرو شغل پرستاری را کنار گذاشته و به پرورش و تربیت فرزندم پرداختم.
امیرعباس: حافظ کل قرآن 14 سال و نیم و متولد سال 81. کلاس دهم معدل سال قبلم 19.5 بود و امسال هم در آزمون تیزهوشان قبولشده ام.
امیر طاها: 9 سال و نیم سال دارم، متولد 1387 و در کلاس چهارم مشغول تحصیل هستم وضعیت درسی من هم «خیلی خوب» است. حافظ 11 جزء قرآن هستم.
ایکنا: چه شد که فرزندان شما به نزدیکی بیشتر با قرآن کریم و حفظ آیات آن مشتاق شدند؟
مادر: در خانواده ما و خانواده پدری و مادری فضا مذهبی حاکم است و از آموزههای دینی و قرآنی نیز به دور نیستیم. امیرعباس بسیار باهوش بود و هر چه میگفتم بسیار سریع حفظ میکرد. هوش بسیار او باعث شد تا به فکر این بیافتم که از این هوش برای حفظ قرآن استفاده کند ازاینرو بعد از پیگیری به مؤسسه جامعهالقرآن شهر «مهرشهر» در استان البرز که آن زمان آنجا ساکن بودیم، رفته و تقاضای خود را با مربیان این مؤسسه مطرح کرد. آن زمان امیرعباس 4 سال و نیم داشت و از نظر آنها برای حفظ زود بود اما بعد از تست اولیه و مشاهده میزان هوش و توانایی او در کلاس آموزش موضوعی آیات و حفظ سوره کوچک قرآن حاضر شد و به لطف خداوند جزء نفرات برتر شد. وقتی امیرعباس به کلاس اول ابتدایی رفت علاوه بر روخوانی و روانخوانی، تجوید مقدماتی، 2 جزء 30 و 29 را نیز حفظ بود و میتوانست بهطور کامل بخواند و بنویسد. یادم میآید امیرعباس کودک که بود گاهی در خواب هم بعضی آیات را در خواب هم میخواند، یکبار هم به منزل پدر همسرم در کرمانشاه رفته بودیم شبها امیرعباس گریه میکرد و میگفت امروز که قرآن نخواندهام دلم گرفته و نمیتوانم بخوابم، این نشان از انس او با قرآن داشت. (امیرعباس در حالی که خندهاش گرفته میگوید الآن با گریه بروز نمیدهم بلکه در خودم میریزم).
امیرعباس: قرآن خود زندگی است و نمیتوانیم بگوییم از زندگی خود چه آثاری دریافتهایم. قرآن جامعالعلوم است، نمیدانی چرا دوستش داری، اما دوستش داریم؛ شاید اگر بزرگتر شویم بهتر آن را درک کنیم.
امیر طاها: من اصلاً نمیدانستم قرآن چیست اما بعد از اینکه مادرم به من گفت بعد از خواندن آن خودم خوشم آمد و عاشقش شدم. حفظ خود را از 4 سالگی در جامعهالقرآن آغاز کردم. اولین سورهای که حفظ کردم توحید بود البته توحید که سوره خیلی کوچکی است (با گفتن این سخن لبخند بر لبهای همه مینشیند)، در مدرسه کلاس قرآن داشتیم و بعد برای حفظ اقدام کردم. صفحه اول بقره را که حفظ کردم به همه گفتم اگر قرآن این شکلی است که من همه قرآن را در چند روز حفظ میکنم اما وقتی بیشتر به جلو رفتم دیدم که چندان هم آسان نیست، با این حال چون آنرا دوست داشتم و عاشقش بودم این مسیر را ادامه دادم.
ایکنا: نقش تشویق در موفقیت را چگونه ارزیابی میکنید؟ بهترین هدیهای که در این سالها گرفتهاید چه بوده است؟
مادر: تشویقها بسیار انگیزشی است و باید علاوه بر تشویقهای مادی، احساسی هم باشد. یکی از تشویقهایی که در ذهنم مانده است این بود؛ زمانی که امیرعباس در سن 6 سالگی در جامعهالقرآن بود جلسات خطابهخوانی میگذاشتند و او متنی که با هم تمرین کرده بودیم را برای بیش از 500 دانشآموز مقطع راهنمایی با لحنی بسیار زیبا خطابه خواند. فضا در حین خطابه خوانی امیرعباس بهگونهای شد که بعد از اتمام برنامه تمامی دانشآموزانی با صدای بلند او را تشویق کرده و میگفتند «امیرعباس دوستت داریم». این حس قشنگ برای ایجاد انگیزه برای او بسیار مهم بود.
امیرعباس: اولین جایزهای که گرفتم تلسکوپ بود دومی میکروسکوپ و سومی نیز ماشینحساب. اما در این میان اولین جایزهام را که پدرم برایم خریده بود را بسیار دوست دارم.
امیر طاها: اولین جایزهای که گرفتم اسباببازی بود و بعد از آن مادرم گوشی و تبلت و تفنگ هدیه داد؛ در کل جایزههای جنگی را بسیار دوست دارم. هر وقت جامعهالقرآن به من جایزه میداد مادرم هم جایزه دیگری برای من میگرفت و من 2 جایزه دریافت می کردم.
ایکنا: این موفقیتها نشان از اهمیت جایگاه قرآن و نوع تربیت والدین دارد؛ به نظر شما جایگاه قرآن در تربیت کجاست؟
مادر: خیلی سعی میکنم از زندگی بخور و بخواب دور شویم چرا که احساس میکنم ما برای هدفی دیگر آفریده شدهایم. من بر این اعتقاد راسخ هستم که در هر راهی که قدم برداریم خداوند کمک خواهد کرد از این رو خداوند را به سبب داشتن چنین فرزندانی و اینکه ما را در مسیر قرآن رو به رشد قرار داد همواره شاکرم.
نوع تربیت فرزندانم برای پدرش «علی اخلاقی» بسیار مهم بود، همیشه پیگیر امور مختلف زندگی بود و برای فرزندانم نیز بهترین را می خواست. یادم هست همسرم همیشه برای تشویق امیرعباس به من تاکید می کرد که جایزهای بگیرم که بتواند انگیزه را در فرزندانمان بیشتر کند، علی بسیار از موفقیتهای امیرعباس خوشحال بود. زمانی که امیر طاها به دنیا آمد از نظر شرایط جسمی در شرایط سختی قرار گرفتم به همین خاطر تصمیم گرفتیم یکی از کلاسهای قرآن یا زبان امیرعباس را بهصورت موقت تعطیل کنیم؛ همسرم تأکید داشت کلاس زبان را تعطیل کند و کلاس قرآن را همچنان ادامه دهد. این نشان از اهمیت موضوع و توجه همسرم به فراگیری قرآن و جایگاه آن در زندگی ما داشت. بر این باور هستم که تربیت از زمان قبل از تولد فرزند شروع میشود همچنین نان حلال و بستر خانواده در قرار گرفتن فرزندان در این مسیر آرمانی و الهی بسیار حائز اهمیت است.
ایکنا: داغ از دست دادن یک عزیز بسیار سخت است به ویژه اگر این داغ مربوط به کسی مانند از دست دادن پدر باشد. از آن روزهای سخت برایمان بگویید. چگونه با آن شرایط کنار آمدید؟
مادر: زمانی که امیر طاها یکساله بود، طی یک تصادف همسرم را از دست دادم. شرایط زندگی ما به دلیل فوت همسرم سخت و پیچیده شد و من شش ماه در شرایط سخت روحی قرار داشتم. بعد از این اتفاق به قزوین آمده و در شهر پدری ساکن شدیم و تصمیم گرفتم شکل زندگیمان را بهصورت مستقل حفظ کنم. با وجود سختی روزگار تلاش کردهایم تا آرامش در خانه حاکم باشد. بعد از اینکه توانستم به زندگی عادی برگردم و با شرایط به وجود آمده کنار بیایم، تصمیم گرفتم برنامهای برای فرزندانم داشته باشم تا به سبب از دست دادن پدرشان غصهای نخورند و دغدغههای فکری آنها پراکنده نشود. دوست داشتم فرزندانم در حیطهای وارد شوند که یک دلبستگی واقعی داشته باشند برای همین بهصورت جدی در وادی قرآن وارد شدیم. خداوند کمبودهای زندگی ما را طوری جبران کرد که بسیار زیبا و دلنشین است و آن نزدیکی با خودش است.
ایکنا: روند حفظ آیات قرآن چگونه گذشت؟
مادر: هر روز دوره محفوظات توسط فرزندانم انجام میشود و نمیشود که روزی بدون قرآن باشند. امیرعباس 17 جزء اول را با هدایت خانم حسینی از حافظان کل قزوین حفظ کرد و بعد از آن به مجمع الحافظین آمده و در نزد استاد رهبر حفظ خود را ادامه داده و به پایان رساند.آنها همیشه هدفونهایشان را با خود همراه دارند و در طول مسیر نیز هر زمان که فرصتی میسر باشد به نوای قرآن گوش فرا میدهند.خود من نیز هر چند بهصورت رسمی حافظ قرآن نیستم اما اگر فرزندانم اشتباهی در خواندن داشته باشند بدون نگاه کردن به قرآن میتوانم آنها را راهنمایی و به سمت آیات صحیح هدایت کنم چرا که بر اثر پرسش و مرور محفوظات فرزندانم آیات در ذهنم نقش بسته و شاید با یک استارت کوتاه حافظ کل شوم. البته تصمیم دارم با همکاری فرزندانم در کنار محمدطاها حفظ خود را ادامه دهم.
امیرعباس: از کودکی به دلیل اینکه در محفوظات قوی بودم و با راهنمایی خانواده به سمت حفظ رفتم و بعد از مدتی از سن 4 سالگی بهصورت جدی در این وادی وارد شدم. در ابتدا برای اینکه فشار چندانی بر من وارد نشود آیات قرآن را بهمرور حفظ میکردم و بهگونهای که تا 7 سالگی تنها 2 جزء را حفظ کرده بودم بعد از ورود به مجمع الحافظین روند حفظ هم سرعت یافت و در مدت 2 سال حفظ خود را در شهریورماه 95به پایان رساندم.در طول روز بستگی به عوامل مختلف بین یک تا 5 ساعت را برای دوره محفوظات اختصاص میدهم و این کار را بسیار دوست دارم. در مسابقات مختلف دانشآموزی و یا مسابقات دارالقرآن امام علی(ع)نیز رتبههایی را به دست آوردهام.
امیر طاها: مادر و برادرم همیشه به من کمک میکنند و با پرسیدن دورههای من به روند حفظ من کمک میکنند. نوار و صوت استاد پرهیزگار را گوش میدهم اما بیشتر از نحوه قرائت استاد منشاوی استفاده می کنم. من از قرآن هم شادی گرفتهام و هم علم. در کل قرآن خیلی خوب است.
ایکنا: تفاوت امیرعباس قبل از حافظ کل شدن با بعد از آن چه بود؟
مادر: امیرعباس چون در حفظ قرآنش وقفههایی به وجود آمد، وقتی به جزءهای آخر رسید دوست داشت زودتر تمام کند. بعدازاینکه امیرعباس حافظ کل شد خانواده پدری او در کرمانشاه و خانواده خودم در قزوین جشنی را گرفتند و گوسفندی هم قربانی کردند. همه این توفیقات را مرهون لطف خداوند میدانم.
امیرعباس: آنقدر وقفه در حفظم افتاده بود که این اواخر خسته شده بودم و دوست داشتم زودتر قرآن را تمام کنم. برای همین روزی دو صفحه یا بیشتر را حفظ میکردم. بعدازاینکه حفظ من تمام شد وقتی وارد کرمانشاه شدیم مادربزرگم دستهگلی را به من داد و بادکنکهایی را در خانه چسبانده بودند. لحظهلحظه آن روزها و صحنهها بهمانند یک فیلم در ذهنم مانده است. حفظ کل قرآن چیزی نیست که برای کسی عادی شود. تا 10 روز بعد از حفظ در آسمانها سیر میکردم و شاید در اوایل از اینکه من هم یک حافظ کل هستم دچار غرور میشدم اما بهمرور با دیدن کسانی که در مسابقات مختلف رتبه آوردهاند تازه فهمیدم هنوز راه بسیاری است. بعد از اتمام حفظ کل دغدغهام تغییر کرد و به فکر فعالیت در عرصه تثبیت، تدبر، تجوید بهتر و مفاهیم و ترجمه افتادم.
ایکنا: به غیر از حفظ قرآن فعالیت دیگری نیز دارید؟
مادر: در خود دین اسلام هم تأکید بر این است که باید انسانها در ابعاد مختلف خود را پرورش دهند و تکبعدی نباشد. بر این باور هستم برای تبلیغ دین اسلام باید بر زبانهای مختلف مسلط باشیم از این رو فرزندانم کلاس زبان انگلیسی و کلاسهای ورزشی را در کنار کلاس حفظ پیگیری میکنند و توفیقات بسیاری نیز به دست آوردهاند.
امیرعباس: دو سال دیگر فراگیری زبان انگلیسی را تمام خواهم کرد. به تبلیغ دین و قرآن در آینده فکر میکنم و یکی از دلایلی که به سمت آموزش زبان انگلیسی رفتهام هم همین نکته بود. ورزش را در رشته والیبال دنبال میکنم ولی هنوز در سطح حرفهای وارد نشدهام. دوست دارم به منزل پرفسور حسابی بروم در کل فعالیتها و کتابهای علمی را دوست دارم. کتاب «انسان 250 ساله» را بهتازگی خواندهام، کتابهایی با محوریت خاطرات شهدا را هم دوست دارم.
امیر طاها: مدال نقره بینالمللی و دیپلم افتخار رشته نقاشی در مسابقات دوسالانه بینالمللی تهران که 40 کشور در آن حاضر بودند را دارم. بیشتر سوژههای نقاشی من عموماً جنگ و دفاع است چون خیلی به این فضا علاقه دارم. از 4 سالگی نقاشی میکشم و بیشتر هم با آبرنگ نقاشی میکنم. کلاسهای چرتکه، فوتبال، قرآن و رباتیک از جمله کلاسهایی است که دنبال میکنم. گاهی انیمیشنهایی را که کودکانه نباشد و از تلویزیون پخش میشود را نگاه میکنم. رفتن به پارک و شهربازی و بازی فوتبال را هم دوست دارم.
ایکنا: جایگاه مادر در موفقیت فرزندانشان کجاست؟
مادر: هیچگاه از اینکه شغل خود را برای حضور در محیط خانواده و رسیدگی بیشتر به فرزندانم کنار گذاشتم پشیمان نیستم چرا که در اطراف خود مادران شاغلی زیادی را میشناسم که بهواسطه حضور در محل کار از فرزندان خود غافل شدهاند و در این میان مشکلات عدیدهای در فضای آن خانواده حاکم شده است. بعد از فوت همسرم رسیدگی به همه امور خانه و زندگی همچنین امور مختلف فرزندانم با من است از این رو تمام تلاشم بر این است که یک مامان بدو بدو در کنار فرزندانم باشم تا بتوانند پلهای ترقی را بالا بروند از این رو پا بهپای فرزندانم حرکت کردم و در پرسش و مباحثه با آنها همواره در کنارشان بودم. صبحها تا میخواهم درس بخوانم پسرانم یکییکی به نزد من میآیند و میخواهند دورهای را که تمرین کردهاند را بپرسم؛ این روند در طول روز نیز ادامه دارد.
امیرعباس: مادرم برنامههایی که مربیان ما میدهند را سازماندهی میکند تا بتوانیم در طول هفته بیشترین بازخورد را داشته باشیم و آیاتی از قرآن را که در آن مشکل داریم را بیشتر دوره کنیم. اگر مادرم در این مسیر کمکم نمیکرد شاید من به اینهمه توفیق دست پیدا نمیکردم، من 70 درصد موفقیتهایم را مرهون زحمات مادرم است و همیشه از او ممنون و سپاسگزارم.
امیر طاها: موفقیتهای ما بیشتر با کمکهای مادرم بهدستآمده برای همین از مادرم که برای ما خیلی زحمتکشیده خیلی ممنونم. همینطور از استاد رهبر نیز در مجمع الحافظین بسیار سپاسگزارم.
ایکنا: ما را مهمان آیاتی میکنید که بیشتر با آن مأنوس هستید؟
امیرعباس: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» آیه 207 سوره بقره را خیلی دوست دارم همچنین آیه 107 مائده را هم به سبب لحن زیبای آن دوست دارم «فَإِنْ عُثِرَ عَلَىٰ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا فَآخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيَانِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ لَشَهَادَتُنَا أَحَقُّ مِنْ شَهَادَتِهِمَا وَمَا اعْتَدَيْنَا إِنَّا إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ»
امیر طاها: جاهایی از قرآن را که بهتر بلد هستم را بیشتر دوست دارم. بعد هم برای ما آیه 186 سوره بقره «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» را خواند و امیرعباس هممعنای این آیه امیدبخش را بهصورت تحتاللفظی ترجمه کرد.
با خانواده اخلاقی در حالی خداحافظی می کنیم که قول یک نقاشی متفاوت را از امیرطاها می گیریم؛ نقاشی با محوریت خبرگزاری ایکنا...
گزارش از رقیه ملاحسنی