به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مراسم رونمایی از کتاب «درآمدی به تاریخ فلسفه اسلامی» تألیف نصرالله حکمت، فیلسوف، نویسنده و استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، با حضور اسدالله رحمانزاده، استاد کالج کانترا کاستای آمریکا و دیگر دوستان و علاقهمندان به فلسفه اسلامی همزمان با بزرگداشت روز معلم در سالن اجتماعات خبرگزاری ایکنا برگزار شد.
پس از تلاوت آیاتی از قرآن مجید، حکمت با اشاره به انگیزه اصلی برای نگارش این کتاب، اظهار کرد: فضای موجود در تاریخ فلسفه اسلامی موجب شد که این کتاب را بنویسم و آن را به روح معلم ثانی، ابونصر فارابی، تقدیم کنم؛ در ابتدای کتاب نوشتهام «زیست، اندیشید، نوشت و مرد؛ اما غریبانه». فارابی در دوره زندگی و زیست خود غریب بود و پس از مرگش تا امروز نیز غریب است. گویا فارابی به عنوان دلداده حقیقت مثل خود حقیقت در وضعیت غربت به سر میبرد.
علت نگرش کتاب؛ بیان روایتی واقعی از فیلسوفان اسلامی
این فیلسوف ادامه داد: آنچه موجب شد به صورت جدی به این کار بپردازم، عبارتی است که در ابتدای کتاب فوق آوردهام: «در وضعیت حاضر، تاریخ فلسفه اسلامی را پژوهشگران غربی، مورد مطالعه قرار دادهاند و محققان عرب به نگارش درآوردهاند و ما فقط ترجمه کردهایم.» این وضعیت حال حاضر فلسفه اسلامی است، یعنی در دانشگاههای سراسر کشور و در حوزههای علمیه و فضاهایی که تاریخ فلسفه اسلامی خوانده میشود، آثاری را به دانشجویان میآموزیم که ننوشتهایم و دیگران نوشتهاند. به طور یقین میگویم که تاریخ فلسفه اسلامی موجود که در دانشگاهها به نسلهای بعدی میآموزیم، تاریخی کاملاً مجعول و قلابی است و ارتباطی با فیلسوفان ما ندارد!
حکمت با اشاره به توصیف حال خود در دوره دانشجویی هنگامی که فارابی را براساس کتاب «حنا الفخوری و خلیل الجرّ» شناخت، افزود: متن این کتاب را سالیان سال هست که میخوانیم. هنگامی که فارابی را در این کتاب خواندم، از این فیلسوف بدم آمد. احساس کردم، اجزای تفکرش را از این طرف و آن طرف جمع کرده است، یعنی تکهای از ارسطو، تکهای از افلاطون و ... گرفته و این قطعات را کنار هم گذاشته و فارابی شده است.
وی تأکید کرد: اگر فارابی این گونه باشد که توصیف شد، آن هنگام نباید فیلسوف خطابش کرد. همچنین اگر قطعات این پازل را که در مطالعات مستشرقان آمده است کنار هم بگذارید، فارابی از جمله سارقان و کلاهبرداران است. از سویی اصرار دارند این گونه القا کنند که فارابی زبان یونانی میدانست. حال آنکه وی اصطلاحات فلسفی را به زبان یونانی میدانست و به ضرس قاطع به این مطلب تأکید دارم که او زبان یونانی نمیدانست و فقط سه زبان سغدی(زبان مادری)، فارسی(زبان پدری) و عربی(زبان علمی دوران فارابی) میدانست. فارابی به این سه زبان کاملاً مسلط بود و زبانهای دیگر را چون سریانی و یونانی در حد اصطلاحات میدانست و زبان دیگری نمیدانست.
نوآوریهای فارابی و نادیده گرفتن عمدی آنها
حکمت ادامه داد: از سوی دیگر میگویند فارابی اندیشهاش را از یونانیها گرفته است! دو مطلب از اندیشه این فیلسوف پیشینیه یونانی نداشته است؛ یکی بحث خیال که فارابی در فلسفه وارد کرده است و دیگری بحث حکومت جهانی در مدینه فاضله است که این نیز پیشینه یونانی ندارد. چنانکه باردسر، فارابیشناس معاصر، نیز بر این تصریح دارد و پس از ذکر این دو مورد و برای ساقط و تخریب کردن فارابی، میگوید که این فیلسوف اندیشه حکومت جهانیاش را از جهانگشاییهای اسکندر گرفته است. همچنین درباره بحث خیال فارابی اذعان میکند که به احتمال زیاد بحث خیال را در اثری یونانی خوانده است که آن اثر به دست ما نرسیده است. یعنی گویا اینکه فارابی، رسالهای را پیدا کرده است که در آن بحث خیال به زبان یونانی مطرح شده است و پس از خواندن آن رساله را آتش زده است!
وی با اشاره به اینکه با اوصاف فوق، پس فارابی از خود اندیشه و تفکری ندارد و همه را از این طرف و آن طرف گرفته است و سرقت ادبی، فلسفی، فکری نیز کرده است، گفت: اگر فارابی اندیشههایش را از اینجا و آنجا گرفته و مونتاژ کرده است، آن هنگام فیلسوف نیست. بعد از آن، من از فارابی فلسفه اسلامی و ابنسینا فرار کردم، اما هر فرار دردمندانه یک مواجه در دل خود دارد، چنانکه کلام حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه آمده است: «کل امري ء لاق ما يفر منه في فراره»، هر فردی از هر چیزی که فرار میکند در حین فرار با آن مواجه میشود. برای همین دغدغهای که در دوران دانشجویی داشتم و دیدم تاریخ فلسفه و فلاسفه ما را با چهرهای مخدوش، غیر واقعی و نامقبول معرفی کردهاند، در دوره دکتری رساله خود را به فلسفه اسلامی و فیلسوف ناشناخته ابوالحسن عامری نیشابوری و فیلسوف آمریکایی، که بر روی این کتاب کار کرده است، اختصاص دادم. این فیلسوف آمریکایی حتی اسم کتاب را، که «الامد علی الابد» بود، تحریف کرده است. فقط کتاب درباره «ابوالحسن عامری» مربوط به بنده است.
شکاف هولناک بین مقدمه و متن کتابهای تاریخ فلسفه
این استاد فلسفه با گلایه از اینکه کتاب فلسفه حسین نصر منطبق با تاریخ فلسفه موجود و متناسب با همان پارادیم است، اظهار کرد: با تمام احترامی که برای استاد نصر قائل هستم، این کتاب به درد نمیخورد؛ هر چند در برخی آثار دیگرم نیز گفتهام. دکتر نصر در ابتدای این کتاب مقالهای دارند که در آن نوشتهاند: «قرآن و حدیث، سرچشمه فلسفه اسلامی» است، اما هنگامی که این کتاب را میخوانیم خواننده به این میاندیشد که جز اینکه اسم این فیلسوف «محمد» است، چه نسبتی با اسلام دارد؟ که اگر اسمش این نبود میتوان گفت فیلسوف یهودی و یونانی و ... است. کتاب تاریخ فلسفه اسلامی استاد نصر درواقع مجموعهای از مقالاتی است که همین مستشرقان آن را نوشتند و از این رو مطالب اشتباهی به خصوص درباره فارابی دارد.
حکمت با تأکید بر اینکه در تاریخ فلسفه اسلامی ترجمه شده، شکاف هولناکی بین متن و مقدمه است، اضافه کرد: این شکاف میان مقدمه و متن، حاکی از این است که استاد گرانقدر، نصر، دلشان شور اندیشه مستقل را میزند، اما در متن دچار همان پارادایم هستند، به گونهای که تابع و تسلیم هستند. ماجد فخری، محقق عرب، کتاب «سیر فلسفه در جهان اسلام» را نوشتهاند که چند نفر از بزرگان فلسفه این کتاب را ترجمه کردهاند. متأسفانه عرضه نداشتیم 50 صفحه درباره ابنسینا مطلب بنویسیم و سپس متن غلط و اشتباه را منفعلانه ترجمه کردیم.
گام نخست برداشته شد؛ هرچند پر از اشتباه
وی با تأکید بر اینکه باید تاریخ فلسفه اسلامی دیگر بنویسیم، بیان کرد: این کتاب مقدمه و درآمدی برای این موضوع است و به اصطلاح گام نخست را برداشتم، هرچند ممکن است با اشتباه و پرخطا و لغزنده باشد، اما دلم خوش است که اگر کتابم پر از اشتباه است، گام نخستی را برداشتم تا افرادی که اهل فلسفه هستند و دلشان برای این سنت میتپد ادامه دهند و کار را پیش ببرند.
در وضعیت توقف تفکریم نه امتناع آن
حکمت اظهار کرد: امروز یکی از اندیشههای مطرح این است که تفکر در این سنت ممتنع است. میگویم اگر سنت ما این باشد که در این تاریخ فلسفهها نوشته شده، حق با این افراد است، یعنی ما ایرانیان مسلمان در وضعیت امتناع تفکر قرار داریم. اگر تاریخ فلسفه و تفکر ما این باشد که آقایان نوشتهاند و در حال حاضر آن را میخوانیم و به دانشجویان تدریس میکنیم، حرف آنها درست است، اما اگر تاریخ فلسفه اسلامی این چیزی باشد که من معرفی کردهام، در وضعیت توقف تفکر هستیم، نه امتناع تفکر و میتوانیم آن را به جریان بیندازیم و از آنجا که افرادی بر امتناع تفکر اظهار نظر میکنند، این سنت را نمیشناسند و این تاریخ فلسفههای ترجمه شده را خواندهاند، اما آن قدر اعتماد به نفس دارند که با خواندن تنها بخشی از تاریخ فلسفه اسلامی فعلی، درباره سنت هزار ساله اظهار نظر میکنند. در جریان سفر فرصت مطالعاتی خود به خارج از کشور از نزدیک دیم که مستشرقان آنها «نمط رابع اشارات» را با کمک دیکشنری عربی به انگلیسی میخوانند و با این وضع دچار اشتباهات و کجفهمی زیادی درباره متون میشوند.
وی درباره انگیزه اصلی نگارش این کتاب گفت: با این شرایط در متن آثار فیلسوفان خودمان رفتم و پس از مطالعه به این نتیجه رسیدیم که باید تاریخ فلسفه اسلامی دیگر بنویسیم. اینکه چگونه بنویسیم را در کتاب «درآمدی به تاریخ فلسفه اسلامی» توضیح دادم. در اینجا توضیح دادم اگر بخواهیم تاریخ فلسفه اسلامی مطلوب و منطبق با سیمای زیبای فلاسفه خودمان بنویسیم باید اینگونه بنویسیم که توضیح دادهام. امیدوارم بتوانم گامهایی برای نگارش تاریخ فلسفه اسلامی بردارم و بعد از آن نیز دانشجویان و افرادی که دغدغهمند سنت خودمان را دارند این راه را ادامه دهند.
این فیلسوف شهیر درباره ساختار کتاب به تریب به فارابی، کندی و ابنسینا، تأکید کرد: همان طور که گفتم که این کتاب تاریخ فلسفه اسلامی نیست، بلکه این مربوط به آغازها و بدایتها میشود. براساس آنچه در آثار این سه فیلسوف آمده است، نکاتی را آوردهام، اما هنگام نگارش تاریخ فلسفه اسلامی باید از مبدأ کندی به عنوان اولین فیلسوف آغاز کنیم تا به مرحوم علامه طباطبایی(ره) ختم شود. بیش از هزار و صد سال تاریخ این فلسفه است و باید به این شکل نه ضرورتاً نگارش شود. این تنها گامی است که اعلام کنیم تاریخ فلسفههای اسلامی در ایران مجعول است و باید پارادایم برتری را به وجود آوریم که بر آن اساس نگارش شود. فلسفه اسلامی در حالت انجماد و انسدادی قرار دارد که ریشهاش در این وضعیت است.
سیطره متد بر انسان در فلسفه غرب
وی ضمن بیان اهمیت متد و شیوه درست راه رفتن در فلسفه غرب و همچنین اهمیت پیدا کردن راه مستقیم در فلسفه اسلامی بیان کرد: سعی کردهام که متن کتاب خیلی فنی و پیچیده نباشد اما در برخی از موارد مثل «شئیت» و یا «غایت» ناگزیر از پیچیدگی بودم. اگر این دو موضوع را رعایت نکنیم، مجبوریم همچون فلسفه غرب، به متد و روش پناه ببریم. متد و روش ما را به ساحت اصالت روش میکشاند که در نتیجه گرفتار مفاهیم میشویم اما با آوردن ایمان پیشافلسفی و غایت، وارد سلوک میشویم و متد و روش درجه دوم اهمیت را پیدا میکند. اول غایت و سلوک اهمیت دارد و باید راه درست را پیدا کنیم. فلسفه غرب و متد تنها درست راه رفتن را میآموزد، در حالی که در فلسفه اسلامی با راه مستقیم آشنا میشویم. البته بهترین حالت این است که هم با راه مستقیم آشنا شویم و هم بتوانیم متد و روش درست راه رفتن را بیاموزیم. از آنجا که به ارتباط وسیع میان ادبیات و فلسفه قائلم و معتقدم اگر ادبیات نداشته باشیم، نمیتوانیم فلسفه را بیان کنیم. لذا تلاشم این بود که متن کتاب خسته کننده نباشد.
نویسنده کتاب «شاکله شناسی» درباره اینکه آیا این کتاب متن آکادمیک برای دانشجویان فلسفه میتواند باشد یا نه توضیح داد: اینکه این کتاب منبع درسی در دانشگاه قرار گیرد، بستگی به سلیقه مسئولان دارد. تأکید میکنم این کتاب تاریخ فلسفه اسلامی نیست، بلکه درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی است که واحدهای فلسفه اسلامی میتوانند در دانشگاهها از آن استفاده کنند اما متن درسی نیز شرایطی دارد که ممکن است این کتاب در این زمینه استفاده نشود.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا افرادی که تاریخ فلسفه مینگارند، فقط به جریانشناسی جغرافیای فلسفه بسنده میکنند و یا متون فیلسوفان را هم مورد بررسی قرار میدهند؟ گفت: متأسفانه بیشتر منابع تاریخ فلسفه اسلامی موجود این گونه تدوین شده است. البته خیلی از محققان عربی این آثار را خواندهاند اما مستشرقان قدرت خواندن متون ما را ندارند. مثلاً در ترجمه کتاب «اثولوجيا» از سوی آدامسون جمله کلیدی که باید مجهول ترجمه میشد، معلوم ترجمه کرد و کاملاً معنای متن را عوض کرد، در حالی که آدامسون عربیاش خیلی خوب است اما هنگامی که به جای حساس میرسد نمیتواند به درستی ترجمه کند.
«سه فیلسوف، سه کتاب و سه رخداد»
حکمت درباره چرایی علاقه خود به فارابی اظهار کرد: البته همه فلاسفه در تمامی عالم خواندنی و قابل احترام هستند چون اساساً هر فردی که در ساحت تفکر گام میزند وجهی از حقیقت به او نشان داده میشود بنابر این همه فیلسوفها خواندنی هستند اما فارابی خیلی قریب است اگر فارابی نبود، ابنسینا نمیداشتیم. ابن سینا با 40 بار خواندن متافیزیک ارسطو، از فلسفه و متافیزیک اعراض کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که متافیزیک دانش بیثمر است اما فارابی با مطلبی 5 صفحهای، او را برگرداند که داستانش را با عنوان «سه فیلسوف، سه کتاب و سه رخداد» در کتاب گفتهام. «ارسطو، فارابی، ابنسینا» و سه کتاب «متافیزیک ارسطو، اغراض فارابی، الهیات شفای ابنسینا» که اغراض حلقه وصل بین این دو کتاب است و اگر نبود رساله پنج صفحهای اغراض فارابی، قطعا ابنسینا باز نمیگشت. بنابراین فارابی فردی بزرگ است و ابنسینا کمتر به فردی اعتنا میکند اما به این فیلسوف توجه کرده است.
وی با تأکید بر اینکه البته هنوز فارابی را آنگونه که باید نمیشناسیم، اضافه کرد: فارابی و آثارش مورد توجه نیست. اگر فارابی را نخوانیم نمیدانیم در حال حاضر کجا هستیم بنابر این معتقدم به فارابی باید بیشتر بها دهیم و باید با توجه بیشتری بخوانیم.
بازخوانی سنت فلسفی؛ راه پاسخ به نیاز جوانان
حکمت در پاسخ به این سؤال که آیا بازخوانی فلسفه اسلامی پاسخگوی جوانان امروز میتواند باشد یا خیر؟ ادامه داد: یکی از انگیزههایی که بنده را به سمت خوانش مجدد این فلسفه و تاریخ فلسفه سوق داد، این بود که فلسفه اسلامی زبانش بند آمده است و امروز این فلسفه حرفی برای گفتن ندارد و شکاف حائلی بین این سنت و زندگی امروز و نسل امروز افتاده است و نسل میانی را از دست دادهایم. نسلی که بتواند این سنت را به زبان امروز ترجمه و بیان کند. امروزه مسائل و مشکلات جوانان به خیابانها ریخته شده و فردی نیست آنها را حل کند. اینست که نه دین درستی داریم و نه عقل صحیحی و نمیدانیم که کدامی ک ازعقل یا دین این مسائل را حل میکند.
مهمترین دغدغه فارابی؛ دغدغه امروز جامعه
نویسنده کتاب «فلسفه ادبیات میخانه» ادامه داد: امالمسائل فارابی ارتباط عقل و دین است. یعنی فارابی زنده است اما ما او را نمیبینیم. مسئله مرکزی فارابی نسبت میان عقل و وحی، تعریف انسان، تعریف عقل و تعریف وحی و نسبت آنهاست. به این قائلم اگر فلسفه اسلامی را نه با یک وضعیت کاملاً مفهومی بلکه با نگاه عمیق و بررسی متنون و آثار آنها، میتوانیم مشکلات امروزه جامعه را حل کنیم و برای آنها راه حل ارائه دهیم. باید بتوانیم ابنسینا، فارابی و ملاصدرا را امروز بیاوریم و با آنها گفتوگو کنیم، که مسئلزم این است که اول خودمان به زمان آنها رفته باشیم و آنها را پیدا کنیم. با پیدا کردن آنها خودمان هم پیدا میشویم و سپس با این طریق میتوان به نیازهای روز جوانها پاسخ دهیم.
اسدالله رحمانزاده، استاد دانشگاه، سخنران دیگر این مراسم بود و گفت: اگر بخواهم از زاویه فلسفه غرب اهمیت این کتاب را بازگو کنم، میتوانم بگویم که با ديكانستراكشن یا ساختارشکنی فلسفه غرب، ثابت کنم که فلسفه غرب به عبث و پوچی رسیده است. اگر این را بتوانیم با برهان خلف، نشان دهیم، آن هنگام است که به ضرورت بحث فلسفه اسلامی میرسیم.
لزوم بازسازی فلسفه جدید
وی ادامه داد: روندی که استاد حکمت آغاز کرده است، آغازی برای فلسفه در تمام جهان است که شاید باور نکنیم اما این واقعیتی است که آن را در ظهور مدرنیزه و پست مدرنیزه و تخریب هر دو و برگشتن و ساختن شکلها و نمونههایی از مدرنیزه میبینید. انسان امروز در آن ورطه دست و پا میزند و شاهد هستیم با پیشرفت این نیهیلیزم فعال، نه فقط در حیطه فکر بلکه در حیطه محیط زیست و تخریب زمین و نزدیک شدن به ششمین انقراض انواع حیوان بر روی زمین است. تفکر امروز در غرب در قالب فکر نموداری است که به عبث رسیده و خطرناک است.
استاد کالج کانترا کاستای کالیفرنیا اضافه کرد: در برخی از آثار فیلسوفان غربی موضوع تفکر، نوعی خوانش به معنای طلب از طرف خداوند مطرح است که همان توبه و چرخشی است که بشریت به سمت ایمان دارد ولی حتی در غرب هم این موضوع به درستی درک نشده است. به نظر بنده با این کتاب ما با فلسفه جدید اسلامی مواجه هستیم. این شروع و خوانش جدید از فلسفه اسلامی است و ضرورت ایمان در فلسفه است. اگر به این نتیجه رسیده باشیم که هم از لحاظ متد و هم محتوا و هم از لحاظ وجود و نحوه زیستی و اخلاق سیستم فلسفه غرب به بنبست و عبث رسیده است، راهی نداریم که دوباره ایمان را در فلسفه، فکر و اخلاق تجربه کنیم. معتقدم فلسفه اسلامی باید به نیازهای زمان خود پاسخ دهد. این نوید هست که آغاز فلسفه نوین اسلامی را داریم که به زمان خود پاسخ میدهد و شروعش از بازخوانی و به معنای مثبت ديكانستراكشن(بازسازی) فلسفه اسلامی است که دکتر حکمت این را شروع کرده است که باید این کتاب ترجمه شود و شاید ترجمهاش را آغاز کنم.
رحمانزاده درپاسخ به این سؤال که آیا در فلسفه غرب و مطالعه آثار غرب سوء برداشت از مطالعه آثار بزرگان مربوطه هست یا خیر؟ بیان کرد: اگر به ادعای مارتین هایدگر درباره نقد فلسفه غرب توجه کنیم، این است که اساساً اینها ترجمه یونانی را به درستی نفهمیدهاند و به اشتباه ترجمه کردهاند و تمام بحث ایشان در کتاب «آن چیز که تفکر خوانده میشود»، مرادش آن چیزیست که تفکر آن را میخواند، یعنی چرخشی از بین تفکر مدرنیستی که انسان مدار است یعنی انسان میخواند و حدود 200 -300 سال تاریخ داریم و این عصر انسان کسی را سرزنش نمیکنیم. هنگامی که خوانش هایدگر از افلاطون را توجه کنیم، این موضوع را نشان میدهد که افلاطون درکش از آموزش و حقیقت با درکش از فلاسفه تحلیلی غرب متفاوت است. بنابر این نکتهای که میتوان روشن گفت اینست که حرکت تفکر از سلوک به روش در تفکر غرب از زمان مدرنیزه اتفاق افتاده است که تفکر از سلوک به امری ذهنی تبدیل شد و ناشی از اینست که بحثهای افلاطون و ارسطو نیز از آن دیدگاه درک نشده است. اگر افلاطون درباره «تراپی و درمان» صحبت میکند و فلسفه به عنوان درمان آن را مطرح میکند، ترجمه آنها از لوگوست یونانی به لاجیک تبدیل شده، یعنی تبدیل به ذهنیتگرایی شد. نقد هایدگر این است که خوانش فیلسوفان از آثار گذشتگان با محوریت ذهنگرایی انجام شده است.
انتهای پیام