شریعتی روشنفکر دینی، انقلابی و انضمامی بود/ فریادهای امروز شریعتی بر سر مافیای اقتصادی
کد خبر: 3821214
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۴
حجت‌الاسلام خسروپناه بیان کرد؛

شریعتی روشنفکر دینی، انقلابی و انضمامی بود/ فریادهای امروز شریعتی بر سر مافیای اقتصادی

گروه اندیشه ـ حجت‌الاسلام خسروپناه با بیان اینکه شریعتی روشنفکر دینی، انقلابی و انضمامی بود، تصریح کرد: او روشنفکر بود، چون به عقلانیت بها می‌داد. دینی بود، زیرا به سنت‌ها و باورهای دینی توجه داشت. انقلابی بود، چون معتقد به تحول و تغییر رژیم وقت بود و نظریه حکومت اسلامی را قبول داشت و از جهت درگیری اندیشه‌هایش با مسائل جامعه نیز روشنفکری انضمامی بود.

شریعتی روشنفکر دینی، انقلابی و انضمامی بود/ نقدهای امروز شریعتی به مافیای اقتصادی در کشور

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی، محقق و پژوهشگر اسلامی در کتاب «آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر» به تفصیل به آموزه‌ها و رهیافت شریعتی پرداخته است. از همین رو با وی درباره اندیشه‌ها و رهیافت شریعتی در حوزه ارتباط سنت و مدرنیته گفت‌وگو کردیم.

وی در گفت‌وگو با خبرگزاری ایکنا؛ ضمن تفکیک آموزه‌ها و رهیافت شریعتی، بر تداوم اثرگذاری رهیافت شریعتی تأکید و بیان کرد که شریعتی به منظومه فکری امام(ره) بسیار نزدیک‌تر است تا نظام فکری روشنفکران سکولار. همچنین خسروپناه در تبیین نگاه انتقادی شریعتی به شرایط امروز، از نقدهای او به وجود برخی مافیاهای اقتصادی و ظهور بی‌عدالتی‌ها بعد از جنگ تحمیلی سخن گفت.

ایکنا؛ دکتر شریعتی روشنفکری بود که عمده فعالیتش مربوط به دهه 1340 و  1350 است. با توجه به تحولات عمده‌ای که در طی این سال‌ها در جامعه ایرانی اتفاق افتاده و همچنین نسل جوانی که تفکرات، دغدغه‌ها و ایده‌هایی متناسب با عصر و زمان خود دارند، آیا تفکرات و اندیشه‌های شریعتی هنوز برای نسل امروز ما کاربرد دارد یا اینکه آرای او تنها کارکردهای عصری دارد؟

مرحوم شریعتی آموزه‌هایی دارد که این آموزه‌ها یک نظام معرفتی را شکل می‌دهد که به تفصیل در کتاب «آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر» در بحث دکتر شریعتی آن را بحث کردم و یک رویکرد دارد. باید بین آموزه‌ها و رویکرد تفاوت قائل شد. در آموزه‌ها دکتر شریعتی به نگاه سوسیالیستی یا مارکسیستی وارد شده و سوسیالیزم اسلامی را مطرح کرده است. اما اینکه آیا سوسیالیسم اسلامی امروز جواب می‌دهد و پاسخگوی نیاز ما هست؟ ممکن است که پاسخ بدهیم که خیر پاسخگو نیست.

همچنین در حیطه نقدهایی که شهید مطهری به مارکسیسم می‌زد یا نقدهایی که به کاپیتالیسم آن زمان وارد کرده است، خیلی تغییر و تحول در این زمینه‌ها پیدا شده و امروز با مسائل جدیدی مواجه شدیم. شهید مطهری چون به بحث‌های زیربنایی و جهان‌بینی نیز پرداخته، مباحثش در هر زمانی مفید و قابل استفاده است، اما از این نظر که جنبه حل مسائل زمانه را دارد، مسلماً این مسائل تغییر می‌کند و شاید پاسخگوی نیازهای امروز ما نباشد.

اجتماعی‌سازی اسلام؛ رویکرد کلان شریعتی

مرحوم شریعتی غیر از مسائل زمانه، رویکردی داشت که برای امروز نیز مفید است. رویکرد کلان شریعتی اجتماعی‌سازی اسلام است. باید دید که دغدغه‌اش چه بود و چرا سوسیالیسم اسلامی یا پروتستانتیسم اسلامی را مطرح کرد، حتی چرا به نقد روحانیت و روشنفکری پرداخت؟ برای این بود که روشنفکران دین را کنار زدند و به سراغ مارکسیسم رفتند و روحانیت نیز دین را فردی کرده بود، در حالی که دین باید اجتماعی شود و حضور اجتماعی پیدا کند.

به نظر من این رویکرد خیلی برای جامعه مفید است. اکثر روشنفکران، چه روشنفکران سکولار و چه روشنفکران آته‌ئیسم و دینی، همه به حاشیه‌ راندن دین و حداقلی بودن دین نظر می‌دهند و اصلاً حضور اجتماعی دین را نمی‌پذیرند. گاهی اوقات هم از این باب انتقاد می‌کنند که حکومت اسلامی چهل سال است که تشکیل شده و در مواردی کارآمد و در مواردی ناکارآمد بوده است.

در حالی که منشأ ناکارآمدی حکومت همین نظریه‌های کلاسیک و نوکلاسیک اقتصادی و اجتماعی مدرن است که در جامعه دینی و سنتی ما اجرا می‌شود و جواب هم نمی‌دهد. این مسائل از باب کارآمدی حکومت اسلامی نیست و از ناکارآمدی نظریه‌های مدرنی است که به شکل انضمامی پاسخگوی مسائل جامعه ما نیستند. دکتر شریعتی حرفش این بود که باید از اسلام اجتماعی استفاده کنیم و بتوانیم به تولید نظریات بومی بپردازیم تا مسائل اجتماعی‌مان را حل کند. معتقدم رویکردهای شریعتی در نظام فکری‌اش کاملاً برای نظام فکری امروز جامعه ما قابل استفاده است.

ایکنا؛ یکی از تمایزهای شریعتی با روشنفکران زمان این بود که او به سنت و ارزش‌های اسلامی بی‌توجه نبود و در تحلیل‌های خود از یک سمت نگاهی به سنت و از سمت دیگر نگاهی به تحولات و اقتضائات دنیای مدرن داشت. چگونه تلاش کرد تا بین دنیای مدرن و متجدد پیوند ایجاد کند. آیا او توانست این پروژه را با موفقیت به انجام برساند یا اینکه این پروژه دچار آسیب‌های التقاطی شد؟

این بیانی که دارید یک رهیافت از رهیافت‌های شریعتی و کار مبارکی بود. اینکه موفق شد یا نشد، مسئله دیگری است که به نظرم پروژه ایشان ناتمام ماند. دلیلش هم این بود که شریعتی 44 سال بیشتر عمر نکرد. ایشان متولد 1312 بود و ارتحالش نیز در 1356 است. طبیعتاً در دورانی بود که پختگی بیشتری پیدا می‌کرد؛ لذا اسلام‌شناسی شریعتی در حسینیه ارشاد با اسلام‌شناسی او در دانشگاه فردوسی مشهد متفاوت بود.

نوشته‌های ایشان در دو سال آخر عمر که اجازه سخنرانی نداشت و از طریق ساواک و غیره ممانعت می‌شد، بحث‌های کاربردی و انضمامی‌تری است که حتی درگیر فقه و مسائل اجتماعی هم می‌شود. بحث‌های او در این دوران بسیار اجتماعی و کاربردی است.

رهیافت شریعتی این بود که بین سنت و تجدد جمع کند، اما نه جمعی که کل سنت و کل تجدد را جمع کند. این مسئله امکان‌‍پذیر نیست و خود شریعتی هم توجه داشت؛ به همین خاطر از سنت‌های اجتماعی دفاع می‌کند، «فاطمه فاطمه است» را می‌نویسد و از امام علی(ع)، مهدویت، حج و مقوله‌های دینی سخن می‌گوید و از سمت دیگر به آسیب‌شناسی سنت نیز می‌پردازد؛ یعنی نقدهایی به سنت دارد و خرافه‌هایی را که وارد سنت شده نمی‌پذیرد و نقد می‌کند. البته در بخش‌هایی به باورهای سنتی صحیح هم تاخته است که در آنجا به او نقد داریم.

طرح پروتستانتیسم اسلامی برای خرافه‌زدایی

درباره تجدد هم همین طور است. وقتی می‌خواهد بین سنت و تجدد ارتباط برقرار کند معنایش این نیست که تجدد را کامل بپذیرید. شریعتی به شدت ضددموکراسی و لیبرالیسم است و به شدت با کاپیتالیسم و پوزیتیویسم مخالفت می‌کند؛ یعنی بسیاری از دستاوردهای تجدد را قبول ندارد و نقد می‌کند؛ لذا با اصلاحاتی دم از سوسیالیسم اسلامی می‌زند. حال اینکه پروژه سوسیالیسم اسلامی یا پروتستانتیسم اسلامی درست یا غلط باشد بحث دیگری است.

شریعتی در سوسیالیسم اسلامی می‌خواهد ساحت اجتماعی اسلام را احیا کند. در پروتستانتیسم اسلامی می‌خواهد از آموزه‌های سنتی خرافه‌زدایی کند؛ لذا رهیافت او رهیافت قابل توجهی بود، هرچند برخی دستاوردهای این رهیافت نکات قابل تأملی دارد که در «آسیب‌شناسی دین‌پژوهی معاصر» به تفصیل آن را توضیح دادم.

ایکنا؛ آیا می‌توان شریعتی را روشنفکری در تراز انقلاب اسلامی مطرح کنیم؟ یعنی برخلاف خیلی از روشنفکران که جدا از جامعه بودند و در خلأ زندگی و نظریه‌پردازی می‌کردند، شریعتی خود را درگیر دردها و مشکلات جامعه می‌کرد. براساس مشکلات جامعه نظریه‌پردازی می‌کرد. پس آیا می‌توان شریعتی را به عنوان روشنفکر انقلاب و روشنفکری که جامعه بدان نیاز دارد محسوب کرد یا این لقب بسیار بزرگی است؟

شریعتی روشنفکر دینی، انقلابی و انضمامی بود. روشنفکر بود چون به عقلانیت بها می‌داد، دینی بود چون به سنت‌ها و باورهای دینی توجه داشت. انقلابی بود زیرا معتقد به تحول و تغییر رژیم بود و نظریه حکومت اسلامی را قبول داشت. در جلد دهم مجموعه آثارش کاملاً نظریه حکومت اسلامی امام خمینی(ره) را از کتاب ولایت فقیه استفاده و آن را تأیید کرده است.

شریعتی انضمامی هم بود و کاملاً خود را با مسئله جامعه درگیر کرده بود، اما آیا در تراز انقلابی که امام و رهبری در منظومه فکری ایشان مطرح می‌کند بود که باید گفت خیر. به نظرم شریعتی با این دو منظومه قدری فاصله داشت، اما قرابت شریعتی به منظومه امام(ره) و رهبری بیشتر بود تا منظومه روشنفکران دینی سکولار معاصر؛ به بیان دیگر نظام فکری و رویکرد شریعتی از منظومه و نظام فکری روشنفکران معاصر در مقایسه با نظام فکری امام دورتر است، هرچند کاملاً آن منظومه را پوشش نمی‌دهند و اختلاف‌نظراتی دارد که واردش نمی‌شوم.

ایکنا؛ با توجه به سخن شهید بهشتی که گفته بود دکتر شریعتی اندیشمندی در حال شدن بود، اگر او امروز زنده بود، اندیشه‌هایش به سمت و سویی تداوم پیدا می‌کرد. به تعبیر شما شریعتی عمر کوتاهی داشت و اگر بیشتر زندگی می‌کرد شاید اندیشه‌هایش تکامل پیدا می‌کرد و خود را اصلاح می‌کرد، اما به نظر شما اگر شریعتی زنده بود، امروز اندیشه‌هایش به کدام سمت و سو جهت پیدا می‌کرد؟

شریعتی چون در کانتکس انتقادی تنفس می‌کرد و قدری متأثر از مکتب فرانکفورت هم بود و از ژان پیاژه تأثیر پذیرفته بود، اگر در این زمان بود قطعاً انتقاد می‌کرد. البته همان طور که بیان شد انتقادهای شریعتی از لیبرالیسم، نئولیبرالیسم و روشنفکران معاصر ممکن بود به مراتب بیشتر از انتقادهای او نسبت به روشنفکران انقلابی باشد، زیرا او به شدت منتقد کاپیتالیسم بود. اگر شریعتی نقدهایی به نظام جمهوری اسلامی وارد می‌کرد، که قطعاً وارد می‌کرد، از این نظر بود که چرا نظام جمهوری اسلامی در مواردی گرفتار کاپیتالیسم شده است، چرا بعد از جنگ یک جاهایی از عدالت فاصله پیدا کرده است. البته این مسائل نسبی است.

انتقاد امروز شریعتی از اقتصاد مافیایی

یعنی انتقادهای شریعتی در پروژه‌اش حتی به انقلاب، مبتنی بر عدالت، منافع اجتماعی و مسائلی از این قبیل بود. نقدهایی که خیلی از ما نیز داریم. انتقاد از اینکه در هر مقوله اقتصادی مافیایی است که آن را مدیریت می‌کند. مثلاً مسئله بذر و روغن کشور، مسئله بنزین یا تولید و واردات خودروی کشور و... دست بر هر چیزی که می‌گذاریم این مافیا آن را مدیریت می‌کند. بهای دلار افزایش می‌یابد، قیمت کالا بالا می‌رود، وقتی پایین هم می‌آید‌، باز قیمت‌ها بالاتر می‌رود؛ یعنی دست یک عده‌ای خاص است. سیاستمداران کشور هم که از این مافیا سیر می‌شوند نیز حمایت می‌کنند و به فکر منافع عموم مردم و قشر مستضعف نیستند، آن‌هم انقلابی که دغدغه‌اش مستضعفان و حکومت مستضعفان بود.

منظورم از این سیاستمداری جناح خاصی نیست، بلکه اعم از سیاستمدار اصلاح‌طلبان و اصولگراست؛ یعنی بینی و بین‌الله یک ستاد اجرایی فرمان امام(ره) دیگری باید شکل بگیرد و بررسی کند که ثروت‌های برخی از این اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان از کجا آمده است. مگر خیلی‌ها نمی‌گویند که سی سال پیش مستأجر بودیم. الان چگونه صاحب املاک و ثروت‌های فراوان شدند. با رانت و مافیایی پیوند خوردند یا خودشان مافیا شدند؟ شریعتی قطعاً این‌ها را به نقد می‌کشاند. همان نقدهایی که باید روشنفکران می‌کردند. متأسفانه نه تنها روشنفکران ما و روشنفکران دینی این نقدها را ندارند، بلکه حمایت هم می‌کنند.

اکنون چهره‌هایی که خودشان را روشنفکران دینی می‌دانند ببنید چقدر جامعه را نقد می‌کنند، دولت‌ها را نقد می‌کنند. اصلاً از این زاویه به نقد نمی‌پردازند. جالب است که خیلی اوقات نقدهایشان نسبت به رهبری است که از عدالت دفاع می‌کنند، از مبارزه با فساد سخن می‌گویند و بر استقلال کشور تأکید می‌کنند؛ یعنی دقیقاً خلاف جهتی است که شریعتی طی می‌کرد. شریعتی دغدغه‌اش استقلال و مقابله با استعمار و استبداد بود. معتقدم شریعتی قطعاً انتقاد می‌کرد، ولی انتقادهایش به جریان روشنفکری در این دوره به مراتب بیش از نقدهایش به روحانیت بود. نقدهایی که از منظر عدالت‌خواهی به دولتمردان، سیاستمداران و حاکمان مطرح می‌شد.

ایکنا؛ به نظر شما اگر روحانیت از نقدهای شریعتی استفاده می‌کرد اکنون در شرایط بهتری نبود؟

روحانیت آن نقدها را گرفت و استفاده کرد و منشأ تحول و انقلاب شد، ولی بیان شد که شریعتی در این زمینه افراطی  نیز داشت؛ مثلاً زحمات علمایی مانند علامه مجلسی که در عصرشان انجام داده بود را نادیده می‌گرفت و گاهی اوقات تعابیر غیراخلاقی نیز داشت. این‌ها را نمی‌پسندیم، ولی این نکته که روحانیت بیشتر دغدغه‌اش اسلام فردی و عزاداری است و از اسلامی که به مسائل سیاسی، اجتماعی و انقلابی نمی‌پردازد، نقدهای صحیحی وارد بود؛ لذا انقلابیون زیادی از همین تفکر استفاده کردند و با پشتیبانی معرفتی شهید مطهری حامی امام(ره) شدند و توانستند با کمک مردم انقلاب را به ثمر برسانند.

به بیان دیگر شاید انتظاراتی که رهبری از حوزه دارند که حوزه انقلابی و پویا باشد، همین نقد را به ادبیات دیگری مطرح می‌کند. در زمینه انتظاراتی که رهبری از حوزه دارند، بخشی از آن در سخنان شریعتی بود. بخش‌های دیگری نیز داشت که به نظرم نقدهای جدی به او وارد است که قدری غیرمنصفانه یا ناآگاهانه به آن عرصه‌ها پرداخته است.

انتهای پیام

 

مطالب مرتبط
captcha