خوانش انتقادی حسن حنفی از نزول وحی و اعتقاد به صعود انسان/ تاثیر خیال در خلق قرآن
کد خبر: 4009617
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۶
سیدهادی طباطبایی در گفت‌وگو با ایکنا شرح داد:

خوانش انتقادی حسن حنفی از نزول وحی و اعتقاد به صعود انسان/ تاثیر خیال در خلق قرآن

سید هادی طباطبایی ضمن اشاره به تحلیل متفاوت حسن حنفی از چیستی وحی تصریح کرد: حنفی می‌گفت که «نزول وحی» سخن دقیقی نیست، بلکه باید از «صعود انسان» سخن گفت. معتقد بود این وحی نیست که نازل شده، بلکه این انسان است که صاعد شده است. این انسان است که به مرتبه‌ای می‌رسد که احساس‌های متعالی را به دست می‌آورد.

هادی طباطبایی

حسن حنفی، نواندیش دینی و استاد صاحب ‌کرسی فلسفه در دانشگاه قاهره و از چهره‌های متفکر اسلام متجددانه، ماه گذشته در ۸۶ سالگی درگذشت. حنفی کتاب‌های متعددی در اندیشه تمدن عربی اسلامی تألیف کرد و به واسطه شاگردش، نصر حامد ابوزید، تأثیر عمیقی بر نواندیشان دینی ایران گذاشت.

ایکنا به همین مناسبت با سیدهادی طباطبایی، نویسنده و پژوهشگر دین، گفت‌وگویی داشته و به بررسی زوایای اندیشه‌های قرآنی حسن حنفی پرداخته است. طباطبایی دانش‌آموخته فلسفه است. از او کتاب‌های «فقیهان و انقلاب ایران»، «حدیث نواندیشان دینی» و اخیراً هم کتاب «در طریقتِ مسلمانی» منتشر شده است. او در این گفت‌وگو به تبیین نگاه قرآن‌شناسانه حسن حنفی پرداخت.

بخش اول این گفت‌وگو پیش‌تر منتشر شد (اینجا). اینک بخش دوم این‌گفت‌وگو را بخوانید.

ایکنا- حسن حنفی برای بیان ایده‌‌های خود بویژه در حوزه قرآن، چه رویکردی را انتخاب کرد؟

حنفی با همان نگاه انسان محور، به مقوله‌ وحی هم توجه می‌کرد. در این خصوص باید چند مؤلفه و مبنا را در اندیشه حنفی عنوان کنم.

اول اینکه وی در مواجهه با پدیده‌ وحی، معتقد بود که وحی القای معناست. یعنی ماهیت حقیقی وحی، صرفاً یک «معنا» و «پیام» است. اما لفظ می‌آید و بر روی آن قرار می‌گیرد تا فهم‌پذیر شود. او بر خلاف رویکرد و گرایش غالب، معتقد بود که لفظ و تعابیر قرآنی برساخته‌ بشر است. می‌گفت که خداوند وحی را در معنا و لفظ، ارسال نکرده است، بلکه فقط معنی را به قلب پیامبر وارد کرده است. این پیامبر است که آن معانی را با لفظ خود بیان می‌کند.

وحی به مثابه احساس ناب درونی

دوم اینکه حنفی وحی را یک احساس می‌دانست. می‌گفت که وحی پدیده‌ احساسی ناب است. معتقد بود که انسان، معانی را در خود کشف می‌کند. فرد بر اساس اعمال احساسی خود از قبیل شک و یقین‌های خود، عقائدی که دارد، فکرهایی که می‌کند، پرسش‌هایی که در ذهن دارد، برخی احساس‌ها را تجربه می‌کند. این احساسات گاهی چنان متعالی می‌شود که رنگ وحی به خود می‌گیرد. از همین‌جا هم حنفی سخن دیگری می‌گفت و نتیجه‌ای می‌گرفت که شایسته‌ توجه است. او می‌گفت وقتی که وحی را پدید‌ه‌ای احساسی دانستیم، پس لاجرم شناخت دقیق و علمی آن ممکن نیست. برای شناخت این وحی، می‌باید از راه همین احساس وارد شد. او تعبیر «شهود احساسی» را در این زمینه به کار می‌برد. می‌گفت اگر فردی به شهود احساسی برسد و هم اُفق با پیامبر گردد، می‌تواند به غایت کلام قرآن نیز دست بیابد.

نزول وحی یا صعود انسان

سوم اینکه می‌گفت این احساس انسان‌ها اگر تعالی پیدا کند، می‌تواند در مرتبه‌ وحی قرار بگیرد. از همینجا بود که حنفی تعبیری را به کار می‌برد. می‌گفت که «نزول وحی» سخن دقیقی نیست، بلکه باید از «صعود انسان» سخن گفت. معتقد بود این وحی نیست که نازل شده، بلکه این انسان است که صاعد شده است. این انسان است که به مرتبه‌ای می‌رسد که احساس‌های متعالی را به دست می‌آورد. به تعبیر دیگر، حنفی ورق را برگردانده بود. این مجادلاتی که در خصوص نزول وحی درگرفته است را نقد می‌کرد. می‌گفت پیامبر(ص) به مرتبه‌ای رسید که مرتبه‌ وحی بود. آنجا مرتبه‌ای بود که لاجرم معانی به قلب پیامبر(ص) ریزش می‌کرد.

چهارم اینکه حنفی بر این اساس می‌گفت انسان‌ها با پیش‌زمینه‌هایی که دارند، اگر احساسی متعالی به دست آورند، وحی آنها هم آمیخته با همان پیش‌زمینه‌ها است. پیش‌زمینه‌هایی که در زمان و مکان مشخصی شکل گرفته است. او در تفسیر وحی بر این دو مؤلفه‌ زمان و مکان تأکید داشت. در واقع نگاهی هرمنوتیکی را برجسته می‌کرد. می‌گفت که وحی یک محصول فرهنگی است. شرایط فرهنگی و اجتماعی عصر نزول کاملاً در آن ریزش کرده است. باید آنها را شناخت. باید آن را از اصل وحی تفکیک کرد. به تعبیر دیگر می‌گفت که قرآن هم یک سند و متن تاریخی است. با این سند هم می‌باید مانند سایر متن‌ها مواجه شد. وی با مقدس‌انگاری قرآن موافقتی نداشت. معتقد بود که متون دینی، متونی تاریخی‌اند و در شرایط ویژه‌ی اجتماعی شکل گرفته‌اند. حنفی سخنی داشت که بارها آن را بیان می‌‌کرد. می‌گفت که سخنان مردم جرقه است و وحی آتش. با این سخن عنوان می‌کرد که وحی، کاملاً در یک شرایط ویژه بوجود آمده و می‌باید به لوازم این شرایط هم واقف بود و سپس می‌گفت که این متن می‌باید به گونه‌ای تفسیر شود که با واقعیات روزگار ما همخوانی داشته باشد.

نظریه خلق قرآن در اندیشه حنفی

پنجم اینکه حنفی بر مقوله‌ «خیال» در تفسیر وحی توجه می‌داد. به مانند معتزله بر خلق قرآن تأکید داشت. می‌گفت که کلام خداوند مخلوق است. این خلق چه در لوح محفوظ باشد و چه نزد جبرئیل و چه در کلام نبی. بعد این خلق را با خیال پیوند می‌داد. می‌گفت که این خلق، یک فرایندی از تخیل است. تخیلی برای هدایت و تربیت بشر. حنفی برای ملموس شدن سخنش، می‌گفت که این خیال مانند خیال یک هنرمند و خلق یک اثر هنری است. این مثال او شاید بی ارتباط با روحیاتِ خود حنفی هم نبود. همانطور که می‌دانید او ویولن می‌نواخت. شاید در همین کارهای هنرمندانه به این نتایج فکری هم رسیده بود.

حنفی حتی سرّ برخی تمایزها میان انبیاء را هم، در همین قوه‌ خیال آنها می‌دانست. می‌گفت که پیامبران بر اساس همین قوه‌ تخیل از یکدیگر متمایز می‌شوند. آنها که خیال شاد و بشّاشی دارند، دینی که عرضه می‌کنند هم همراه با شادی و سرور است. پیامبری که اندوهگین باشد هم، آیات غمگین را بیان می‌کند. تمایز میان برخی آیات هم در همین است. یعنی پیامبر زمانی که شاد بود، آیات امیدبخش را قرائت می‌کرد و هنگامی که غمی بر دلش بود، آیات هم رنگ حُزن می‌گرفت. وی حتی فراتر از این رفته و عنوان می‌کرد پیامبری که خود را اسیر و مغلوب می‌دید، آیاتی هم احساس می‌کرد که پیام‌آور اسارت است و پیامبری که خود را آزاد و رها می‌یافت، آیاتی را بیان می‌کرد که نشان از آزادی انسان داشت.

ششم اینکه حنفی می‌گفت طبیعت، همان وحی است. چندان به دنبال امور غیبی نباید گشت. تعبیر او این بود که طبیعت وحی است و وحی طبیعت. در اینجا تحلیل‌هایی می‌کرد که دیدگاه‌های او را نزدیک به نگرش پانتئیسم (همه خدا انگاری) می‌توان تفسیر کرد. همان که اسپینوزا هم به آن تعلق خاطر داشت. حنفی می‌گفت هرچه انسان بر اساس طبیعت خود به آن گرایش دارد، همان وحی است. معتقد بود که وحی هم انسان را به سمت آنچه که طبیعتش حکم می‌کند فرا می‌خواند. در تعبیری می‌گفت که وحی و طبیعت یک شیء واحدند.

حنفی می‌گفت که وحی مجموعه‌ای از موقعیت‌های معمولی انسان است. این وحی می‌تواند در هر زمان و هر مکانی هم به وقوع پیوندد و مکرر تکرار شود. او معتقد بود که تفاوتی میان پدیده‌ی طبیعی و متن دینی وجود ندارد.

حنفی با این ایده به این نتیجه هم رسیده بود که از آنجا که طبیعت استمرار دارد، وحی هم می‌باید استمرار داشته باشد. سپس با آن نگاه انسان‌محورانه‌ خود می‌گفت که ما پیامبرانی هستیم که از طبیعت وحی می‌گیریم.

هدف وحی، تربیت انسان است

هفتم اینکه حنفی معتقد بود وظیفه‌ وحی این نیست که مردم را به سمت خدا مایل کند. بلکه فقط یک وظیفه‌ تربیتی و اخلاقی بر عهده دارد. مهم این است که مردم تربیت شوند. تزریق اعتقادات و اقامه‌ شعائر و ایجاد تشکل‌ها و مجامع دینی، هدف وحی نبوده است.

ایکنا- برخی از این نظراتی که بیان شد، مبهم به نظر می‌آید و خیلی جای نقد و گفت‌وگو دارد.

بله، برخی از این انگاره‌ها قدری مبهم است. البته شایسته‌ نقد هم هست. تصور می‌کنم که حنفی بعضاً تعمدی در این کار داشت. او برخی از این مواضع را تعمداً واضح بیان نکرد، یعنی گذاشت تا در بوته ابهام باقی بماند. این دیدگاه‌ها در جامعه‌ دینی قطعاً با مخالفت‌هایی مواجه می‌شود. همانگونه که حنفی هم مورد نقدهای تندی قرار گرفت. سابق بر این در رویکرد محمد عبده هم می‌بینیم که این ملاحظات را داشت. عبده حتی کتاب توحید را با فشارهایی که از جانب جامعه دینی به او وارد شد، در چاپ‌های بعدی مورد حذف و اصلاح قرار داد. این فشارها بعضاً سبب شده تا در بیان اندیشه خود قدری محتاطانه عمل کنند. حنفی زمانی هم به نصرحامد ابوزید سخنی گفته بود که نشان از همین روش او داشت. ابوزید شاگرد حنفی بود. حنفی در سخنی به او گفته بود که ابوزید در طرح سخنانش عجله کرده است و جامعه توان پذیرش این سخنان را ندارد. این سخن او نشان می دهد که حنفی پی ریزی‌هایی کرده بود اما از بیان برخی نتایج سخن خود ابا داشت یا با ابهام از آن سخن می‌گفت. گویی نصر حامد ابوزید نتایج بذرهایی را درو می‌کرد که حنفی کاشته بود.

ایکنا- فارغ از برخوردهای جامعه دینی، اما سخنان حنفی قاعدتاً مهم و قابل نقد است. شما نقدی به این آراء حسن حنفی دارید؟

آراء حنفی همانطور که شاهدیم، با مبناهای فکری غالب، اختلافاتی دارد. او برخی سخنان را طرح کرده که قابلیت نقد دارد یا حداقل نیاز به رفع ابهام دارد. شاید به راحتی هم بتوان برخی آیات قرآنی را در نقد ایده‌های او برجسته کرده و سخن حنفی را به نقد کشید یا اندیشه‌های او را منتسب به اومانیسم و مارکسیسم کرد و به نقد آن پرداخت اما به نظر می‌رسد که اینگونه سخنان را ابتدا باید به خوبی شنید و از همان ابتدا رگ گردن را برای به زیر کشیدن آن برجسته نکنیم. خود را محروم از این رویکردها ندانیم. به نظرم حوزه‌های علمیه خصوصاً در این زمینه نباید خود را مستغنی از آراء حنفی، ابوزید و ارکون و ... بدانند.

این متفکران، هم دستی در اندیشه‌های جدید داشته‌اند و هم با آموزه‌های دینی و قرآنی مأنوس بوده‌اند. دستاوردهای جدید فکری بشر را دیده‌اند. با این ابزارهای جدید، حال به سروقت قرآن آمده‌اند. نمی‌توان به این بهانه که برخی اشکالات بر آراء آنها وارد است، کل پروژه‌ فکری‌شان را نادیده گرفت. شاید برخی جرقه‌های خوبی هم در اندیشه‌های آنها زده شده باشد. می‌توان اجازه داد تا در خصوص آراء این متفکران، مقالات و کتاب‌ها نوشته شود. حتی اگر نگاهی همدلانه با این آراء داشته باشند بگذاریم ابتدا سخنان بیان شود. نشنیدنِ سخن دیگران هیچ ثمره‌ای به همراه ندارد و هیچ گرهی از امروز ما را باز نمی‌کند.

انتهای پیام
captcha