تجلی پیوند گوهرین رازنامه و رزم‌نامه در شاهنامه
کد خبر: 4016959
تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۹

تجلی پیوند گوهرین رازنامه و رزم‌نامه در شاهنامه

میرجلال‌الدین کزازی بیان کرد: اگر ادب داستانی را در دامنه‌ای جای بدهیم، رزم‌نامه در یکسوی این دامنه جای می‌گیرد و رازنامه در سویی دیگر. با این همه، پیوند رزم‌نامه با رازنامه پیوندی بسیار تنگ است. حتی می‌توانم بگویم این پیوند، گوهرین است؛ زیراکه رازنامه را می‌توان از نگاهی کلان و فراخ، گونه‌ای از رزم‌نامه دانست.

به گزارش ایکنا، وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی»، امروز 7 آذرماه به همت مؤسسه حکمت و فلسفه و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان میرجلال‌الدین کزازی، شاهنامه‌پژوه و عضو هیئت امنای بنیاد فردوسی را می‌خوانید که با موضوع «نهان‌گرایی و رازورانگی در شاهنامه» ایراد شده است؛

از دید من، برترین و استوارترین سنجه در شناخت ایرانیِ راستین و سرشتین، دوستداری او نسبت به شاهنامه است. من می‌خواهم در مورد رازآشنایی و نهان‌گرایی در شاهنامه سخن بگویم. یکی از پرسش‌ها که در این روزگار، فراوان در میان نهاده می‌شود، آن است که آیا شاهنامه نامه‌ای نهان‌گرایانه نیز هست یا می‌تواند باشد یا آنکه هیچ پیوندی نهان‌گرایی و رازآشنایی با شاهنامه وجود ندارد. از همین‌رو است که من بر آن سر افتادم که در این گفتار کوتاه، پاسخی بدین پرسش بدهم که پرسشی بنیادین و ناگزیر نیز هست. پیش از آن، سخنی کوتاه و دیباچه‌وار، بایسته می‌نماید و آن هم این است که ادب داستانی پارسی را به سه‌گونه می‌توانیم بخش کنیم؛ یکی را رزم‌نامه می‌نامم، دو دیگر را بزم‌نامه و سه دیگر را رازنامه. پس آنچه می‌خواهم بدان بپردازم پیوند رازنامه با رزم‌نامه است. هرچند هر رزم‌نامه‌ای به ناچار بزم‌نامه را نیز در درون خود دارد؛ زیرا رزم‌نامه سرگذشت یلان و گردان و پهلوانان است و نخستین بزم‌نامه‌های برترین فارسی را در شاهنامه می‌توانیم بیابیم.

پیوند رزم‌نامه با رازنامه

نخستین سخن در پاسخ به این پرسش آن است که در برون می‌توان پنداشت که رزم‌نامه پیوندی با رازنامه ندارد. اگر ادب داستانی را در دامنه‌ای جای بدهیم، رزم‌نامه در یکسوی این دامنه جای می‌گیرد و رازنامه در سویی دیگر. با این همه، پیوند رزم‌نامه با رازنامه پیوندی بسیار تنگ است. حتی می‌توانم بگویم این پیوند، گوهرین است؛ زیراکه رازنامه را می‌توان از نگاهی کلان و فراخ، گونه‌ای از رزم‌نامه دانست. اگر به رزم‌نامه یا حماسه که بیشترین گستردگی و مایه‌وری را نه‌تنها در ادب ایران بلکه در دیگر سامانه‌های ادب جهان نیز هست، به شیوه‌ای پدیدارشناختی ژرف‌کاوانه بنگریم، بر ناسازی بنیاد گرفته است.

شما هر رخداد و پدیده رزم‌نامه‌ای یا حماسه‌ای را بکاوید، در فرجام به ناسازها و به ستیز و رویاروییِ همواره در میان آنها می‌رسید. اما ستیزه رزم‌نامه‌ای از دیگر گونه‌های ستیز و رویارویی با ویژگی‌های ساختاری و بنیادین جدایی می‌گیرد. ستیز و ناسازی در رزم‌نامه ساختاری ناسازوارانه یا آنچنان که فرنگیان می‌گویند پارادوکسیکال دارد. آن ساختار این است که آن دو ناساز که باهم در ستیز و آویزند، به ناچار با یکدیگر در پیوندی بنیادین نیز باید باشند. در همان هنگام که باهم می‌ستیزند، به ناچار باهم درمی‌آمیزند. در همان هنگام که باهم هستند، به ناگزیر از هم می‌رمند. چرا؟ چون هرکدام از آن دو ناساز پایگاه هستی دیگری است. اگر یکی را بستریم، دیگری هم سترده خواهد شد.

حماسه با گیتی در پیوند است و اسطوره با مینو

اینگونه از ستیز ناسازی و رویارویی است که حماسه را می‌سازد. حماسه با گیتی در پیوند است. اسطوره بیشتر با مینو پیوند دارد، اما حماسه اسطوره‌ای است که این‌سری شده است؛ زیرا ویژگی ساختار و سرشتین گیتی جهان آشکار و پیکرینه و تن، ناسازی است. هر پدیده‌ای را در گیتی بنگرید ناسازی در برابر دارد. آن تکاپو و تب‌وتاب که در گیتی می‌بینیم برخاسته از این ناسازی است.

این پدیده‌های ناساز در همان هنگام که ناساز هستند، با یکدیگر به دم‌سازی می‌رسند. بر این اساس رزم‌نامه، گونه‌ای رده‌بندی دارد. این رده‌بندی آن را به انواعی بخش می‌کند. در رزم‌نامه‌ای که به اسطوره بسیار نزدیک است، ستیز و آویز می‌تواند در میانه ایزدان و مینویان و خدایان دربگیرد. در گونه‌ای دیگر در میان آدمیان و باشندگان گیتی با ایزدان و باشندگان آسمان درمی‌گیرد و در گونه‌ای فروتر در میان دو دودمان. بخشی گسترده از شاهنامه را همین ناسازی و ستیز می‌سازد؛ یعنی نبرد در میان ایران و پوران.

در رده‌ای دیگر این ستیز و ناسازی به دو تن می‌انجامد که با یکدیگر می‌ستیزند و درمی‌آمیزند. اینگونه و این رده، مرز رزم‌نامه است، اما راست این است که آن ستیز ناسازها با اینگونه به پایان نمی‌رسد و همچنان می‌پاید، اما در نمود و ساختار بیرونی دگرگونی می‌پذیرد. بدین‌سان است که رزم‌نامه نهان‌گرایانه و رازورانه پدید می‌آید. در این رزم‌نامه ستیز و آویز در میان دو تن نیست، در میان تنی با خویشتن است. پهلوان رزم‌نامه بیرونی زمانی که به پهلوان رزم‌نامه درونی دیگرگون می‌شود، با خویش در نبرد و آورد و ستیز و آویز است. همچنان ناسازی برجا است و نبرد هم در پی آن هست. آن هم‌سازی هم بخش و بهره بنیادینی در این گونه از رزم‌نامه دارد؛ زیرا در تنگنای هستی یک تن رخ می‌دهد.

پهلوان رزم‌نامه درونی با خویشتن و با من و آنچه نفس می‌نامند در نبرد است. این دیگرگونی در نمود و پیکره رزم‌نامه به ناچار دگرگونی‌هایی را در آن پدید می‌آورد که آن را از رزم‌نامه بیرونی جدا می‌دارد و بازمی‌شناساند. تنها به یک نمونه بسنده می‌کنم؛ آن، خوان و خوراک است. پهلوان در رزم‌نامه بیرونی از آن روی که باید پیل تن نیرومند باشد، پیوندی با خوان و خوراک دارد. یکی از ویژگی‌های ناگزیر پهلوان پرخواری است و حتی می‌توانم بگویم شکم‌بارگی است. از آن است که پهلوان بزرگ شاهنامه یعنی رستم هر زمان بر خوان می‌نشیند، نره‌گوری زنده را می‌بریزد و برشته می‌دارد و آن را به یکبارگی می‌خورد و حتی از مغز استخوانش نیز گرد برمی‌آورد.

اما در حماسه درونی، کار به یکبارگی وارونه است. نشانه این پهلوان کم‌خواری و حتی گرسنگی آیینی است. خوش‌تر آن است که من بیت‌هایی از شاهنامه را در پیوند با این نمونه برخوانم که از داستان رستم و اسفندیار است که در آن زمانی که رستم در شکارگاه بوده است، چند و چونی با بهمن دارد که این چند و چون، حتی به درشتی و اندکی پرخاش می‌انجامد.

می‌گوید: بگسترد بر سفره بر نان نرم، یکی گور بریان بیاورد گرم/ چو دستارخوان پیش بهمن نهاد، گذشته سخن‌ها برو کرد یاد/ برادرش را نیز با خود نشاند، وزان نامداران کسان را نخواند/ دگر گور بنهاد در پیش خویش، که هر بار گوری بدی خوردنیش/ نمک بر پراگند و ببرید و خورد، نظاره بروبر سرافراز مرد/ همی خورد بهمن ز گور اندکی، نبد خوردنش زان او ده یکی/ بخندید رستم بدو گفت شاه، خورش چون بدین گونه داری به خوان/ چرا رفتی اندر دم هفتخوان، چگونه زدی نیزه در کارزار/ چو خوردن چنین داری ای شهریار، بدو گفت بهمن که خسرو نژاد/ سخن‌گوی و بسیار خواره مباد، خورش کم بود کوشش و جنگ بیش/ به کف بر نهیم آن زمان جان خویش، بخندید رستم به آواز گفت/ که مردی نشاید ز مردان نهفت».

بر این اساس در سرشت و در خاستگاه که ستیز ناسازها است، رازنامه با رزم‌نامه پیوندی مهم دارند. از این‌روی می‌توان گفت: شاهنامه یا هر رزم‌نامه‌ای دیگر در ادب پارسی، رویکرد و سوی‌مندی رازنامه‌ای نیز دارد، اما نه آشکارا، بلکه در نهان و در ساختار سرشتین و درونی. شاهنامه جهان ایرانی است و شاهنامه نامه‌های هزاره‌های فرهنگ و تاریخ و زندگانی ایرانی است. یکی از نمودهای این تاریخ و فرهنگ، زندگانی رازورانگی و نهان‌گرایی است که در شاهنامه یافتنی است، اما نیاز به آگاهی بسنده و نگاه ژرف و آشنایی با سامانه‌های نهان‌گرایانه در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.

به نمونه‌هایی اشاره می‌کنم که رزم‌نامه‌ای و رازنامه‌ای است. یکی از چهره‌های بزرگ در شاهنامه سیمرغ است. در رازنامه‌های پارسی هم سیمرغ کارکردی بنیادین دارد. نمونه را در شاهکار بی‌همانند پیر نیشابور؛ یعنی عطار می‌توان یافت. داستان مرغان، داستان مرغان جان است که می‌خواهند به سیمرغ برسند یا نمونه‌ای دیگر هفت‌خوان است. هفت‌خوان که بن‌مایه‌ای رزم‌نامه‌ای است، از سویی به رازنامه بازمی‌گردد و از سویی دیگر نیز به همان. از رازنامه برآمده و به رازنامه می‌رسد.

انتهای پیام
captcha