به گزارش ایکنا، وبینار «شاهنامه و حکمت فهلوی» طی روزهای ۷ و 8 آذر به همت مؤسسه حکمت و فلسفه و با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد.
در روز دوم این وبینار که امروز، هشتم آذر و در دو نوبت صبح و عصر برگزار شد، ایرج داداشی، کلثوم غضنفری، اسماعیل رادپور، مصطفی ملکیان، بیژن عبدالکریمی و بابک عالیخانی به ایراد سخن پرداختند.
در ادامه متن سخنان ایرج داداشی، استاد دانشگاه و پژوهشگر هنر اسلامی، را میخوانید که با موضوع «پیشینه هنر و پیشهها در شاهنامه» ارائه شده است.
بدون تردید فردوسی زندهکننده زبان پارسی است و جانی به تمام مردم این سرزمین بخشید و گویی دژی را بنیاد گذاشت که از فرهنگ ایرانی نگهبانی میکند و این فرهنگ و میتوسها(اسطورهها) زنده هستند و نمیتوان این فرهنگ را دروغ و افسانه دانست و باید آن را رمزگشایی کرد و به زبان آن آگاه شد. زبان پارسی شاهنامه، خانه هستی و زیست فرهنگ ایرانیان است.
شاهنامه گنجینهای کلان و سرشار از حکمت و حماسه و فرهنگ و تاریخ است، اما باید به لفظ میتوس هم اشاره کنم و ابتدا باید از این لغت اعاده حیثیت کنم؛ چون معانی متنوعی را یافته است. از دورههای نخست مسیحی و نیز وقتی که یهودیان با سنت یونانی آشنا شدند این امر مورد توجه قرار گرفته و تا پایان سده نوزدهم مطرح بود و معانیای با رویکردهای خاص بر این میتوس استوار شد تا آن را بیارزش کند؛ لذا آن را افسانه و دروغ و ابداعات ذهنی و قصههای بدون واقعیت دانستهاند. پس از سده نوزدهم و در آن دورانی که فرزانگان یونانی زندگی میکردند و آن سنت کهن را بنا نهادند، این کلمه در معنای حقیقی خودش استعمال شده؛ برای نمونه میرچا الیاده به مفاهیم بنیادین میتوس توجه کرده و آن را سنت قدسی یا یک وحی ازلی دانسته است.
ما با دشواریهای زیادی در تبیین مفاهیمی که به خصوص با لغت میتوس نامیده میشود، مواجه هستیم. ارسطو در رساله متافیزیک به میتوس اشاره میکند و آن را میراثی از پیشینیانش میخواند و میگوید که اینها وجود الهی را تصور کردند که همه طبیعت را فراگرفته و بعدها بر او افزودگیهایی افزودهاند و در اینها دگرگونیهایی ایجاد شده است و به انسانانگاری خدایان اشاره میکند. همچنین ارسطو به اهمیت بحث میتوس اشاره میکند و در فرازی از کتاب متافیزیک میگوید که سرآغاز تفکر حیرت بوده و میگوید کسی که دچار حیرت است، خود را نادان میانگارد و کسی که به میتها اقتدا میکند به یک معنا دوستدار خرد است؛ زیرا میتوس نیز از چیزهای شگفتانگیز است. جایگاه مهم میتوس در ذهن ارسطوست که یکی از سختگیرترین فلاسفه یونانی است و تفاوتی جدی با افلاطون پیدا میکند و در اندیشه او هنوز این اهمیت وجود دارد.
در یونان به میتوسها تاختهاند و اعتراض کردهاند اما الیاده میگوید که پس از این فرد که به میتوسها تاخته، یونانیان اقدام به پالایش ارزشهای فراطبیعی از میتوسها کردند و این را در مقابل لوگوس قرار میدهند. چنین به نظر آمد که اینها از افاده هر معنایی که امر واقعی را نشان دهد تهی هستند. از طرف دیگر پیشوایان دستگاههای کلیسا و کنیسههای یهودی و پیروان آنها نیز به این زدایش و پالایش افزودند و هرچه را که در برابر آموزههای دینی آنها بود کنار گذاشتند.
به همین دلیل گویی باید در معنای میت تأمل و تجدید نظر کرد؛ چون در کشورمان آن را به اسطوره ترجمه میکنیم و با توجه به پیشینهای که این کلمه نزد متدینین دارد، از آن معنایی منفی برداشت میکنیم. چه اینکه عبارت اساطیر در قرآن نیز به کار رفته است و در اغلب متون تفسیری وقتی به این عبارات میرسیم که این کلمه در آن قرار دارد، آن را اباطیل و افسانهها و اکاذیب میخوانند، به همین دلیل باید تجدید نظر کنیم.
برای نمونه اسحاق بن محمد بن همدانی به روایت نضر بن حارث اشاره میکند و میگوید که او یکی از شیاطین قریش بود و با قرآن معارضه میکرد و هر وقت پیامبر(ص) مجلسی را برای وعظ و تلاوت قرآن و ابلاغ وحی به مردم میگذاشت. او پس از اینکه پیامبر(ص) از آن مجلس میرفت میآمد و روایت رستم و اسفندیار را نقل میکرد. این نشان میدهد که در آن زمان اینها آشنایی داشتند وگرنه از کجا میتوانستند اینها را نقل کنند. میگوید که این روایتها را میخواند و میگفت این حرفها بهتر از سخنان پیامبر(ص) نیست؟ سپس به استهزا میپرداخت و اساطیر الاولین در قرآن به همین مسئله اشاره میکند.
بنابراین اگر داستانهایی را جناب فردوسی نقل میکند، میتوان آنها را در قالب میتوس قرار داد؛ یعنی بر اینها بنیادهای عقلانی، الهیاتی و الهی حاکم است و اینها تاریخ نیست. چیزی که در مورد پادشاهان ایرانی میگوید و آن را به جمشید میرساند نیز در شمار میتوس قرار میگیرد و همه معتبرند و نباید آنها را به چشم تحقیر نگاه کرد. این را گفتم که بدانیم پس از آن دورهای که شروع به حمله به آثار هومر کردند و پس از آن یونانیان ارتباط خود را با معانی عمیق میتوسها از دست دادند و مفاهیمی را در آن وارد کردند و در آن تغییراتی دادند و مفهوم آن دشوار شد، اما افلاطون به نقل از سقراط در یکی از رسالاتش به صحت اینها اشاره میکند و میگوید باید این میتوسها را دور نگه داشت؛ چون هر کسی معنای آن را نمیفهمد و نباید در اختیار همه قرار بگیرد. میتوس نزد یونانیان باستان جایگاه بزرگی داشت و میتوانیم با این بسنجیم که اگر کسی بگوید روایت هوشنگ و جمشید و ... میت هستند، به منزله کاهش ارزش و اعتبار آنها نیست و اگر به معنای دقیق کلمه به کار رود، ارزش آن را میفهمیم و آن وقت نیاز به رمزگشایی خواهیم داشت.
نکته دیگر خرد و نسبت آن با هنر است. هنر در گفتار بزرگان پیشین حتی نزد یونانیان اینطور است که با خرد نسبت مییابد و در آثار ایرانیان باستان نیز همینطور است و در رساله مینوی خرد به اهمیت خرد و جایگاه والای آن اشاره شده است و در یکی از بخشها گفته میشود که خرد از نیکی و هنر جدا نمیشود.
توجه به خرد و اینکه خداوند آفرینش را با خرد صورت داده و تدبیر میکند نیز در متون زرتشتیان مورد توجه قرار گرفته است. از آنجا که به نسبت خرد و هنر توجه میکنیم، گویی مثلثی را داریم که یک سوی آن خرد و سوی دیگر آن هنر و در یک رأس آن نیز نیکی قرار دارد و گویی به سه ساحت انسانی اشاره میکند؛ ساحت روح که خرد است، ساحت نفس که نیکی است و ساحت جسم که هنر است. وقتی که به دوران کهن برمیگردیم، میبینیم که همه پیشهها هنر خوانده میشد و گویی انجام این پیشهها هنر بود.
انتهای پیام