به گزارش ایکنا، عباس خامهیار، رایزن فرهنگی ایران در لبنان در یادداشتی با عنوان « جام ملتهای عرب ...نگاهى از زاويه اى ديگر» نوشت: قطرىها با ٣٠٠ هزار جمعيت بومى و به كارگيرى ۲.۵ میليون خارجى مقيم، توانستند دهمین دوره اين مسابقات را پس از توقف اجباری ۹ ساله به خاطر اختلافات و منازعات اعراب با يكديگر با موفقيتی تمام به پايان برسانند تا پيشاپيش، توانایی، شايستگى و لیاقت مديريت ميزبانى جام جهانی ٢٠٢٢ را که در دیماه و آذرماه ۱۴۰۱ برگزار میشود و شماره معکوس آن از هماکنون آغاز شده است، ثابت و از هر لحاظ نگرانىهای جهان ورزش را برطرف كنند و همگان را به برگزاری یک جام جهانی موفق، خوشبین سازند.
البته تحليل اين مقوله به عهده صاحبنظران و کارشناسان ورزش است و اينجانب نه ادعا و نه شايستگى ورود به چنين مقولهاى را دارم، اما قصد دارم از زاویهای دیگر به این رویداد بزرگ ورزشی نیمنگاهی داشته باشم.
بیشک اقدامات هوشمندانه قطریها و تلاش آنان در بازسازی وحدت عربی و ایجاد یک نوع همگرایی در جهان عربى که امروزه جز نام، چیز دیگری از آن باقی نمانده قابل توجه است و قطریها به زیبایی توانستند در ابعاد فرهنگی و هنری و معرفی سنتها و رسوم و نواختن سرود یکایک کشورهای عربی و تلفیق آن در سرودی واحد در مراسم افتتاحیه با حضور شگفتانگيز بيش از ٦٠ هزار تماشاگر متجلی سازند.
دعوت بیسابقه، منحصر به فرد و مبتکرانه ۴۰ اندیشمند فکری و علمی عرب مقیم غرب و درخشش چهره یکایک آنان در آسمان استادیوم، معنا و مفهوم خاصی داشت. حتی از حضور شخصیت نمادین بسیاری از فرهنگها، یعنی ملا نصرالدین و الاغ جنجالیاش که او را «جُحا» مینامند، دریغ نشد تا بدین وسیله با طرح پرسشی طنزگونه و کنایهآمیز از زبان او درباره روزگارِ ناخوشايند امروز اعراب، آنان را نسبت به احوالشان هشدار دهند.
پرسش مهمتر اما در این رابطه است که صرف نظر از دستاوردهاى مهم میزبان، برنده اصلی و واقعی این رویداد بزرگ ورزشی کیست؟ و ابعاد آن چیست؟
پاسخ به این پرسش با توجه به تحولات امروز منطقه و تبلیغات گسترده ضد ملتها و جریانهای مقاومتی و اقدامات شرمآور سازشکارانه با مرور اتفاقات حاصله در خلال سه هفته مسابقات، دشوار نیست و در نتيجه مىتوان با قاطعیت بر ادعاى افكار عمومى مبنى بر اينکه پيروز و برنده اصلی و واقعی و حتی بدون منازع جام عرب دوحه، بدون هيچ شک و ترديدى «قدس» و «فلسطين» است، صحه گذاشت.
عباس خامهیار، نگارنده مطلب
اینکه پرچم فلسطین در گوشهگوشه ورزشگاهها برافراشته شود و اينكه بازيكنان تيمها، خودجوش و در هر برد و باختى در كنار پرچم كشورشان، پرچم فلسطين را بر میافراشتند و چفیههای فلسطینی را بر گردن خود میآویختند، اینکه بسيارى از تماشاچیان پس از هر مسابقه، نتيجه بازى را مهم ندانند و اینکه فلسطین را برنده مسابقه بدانند، اين كه فلسطينيان، همه تيمهاى عربى شركتكننده را نماينده و تيم خود بدانند و برد هریک از آنان را برد خود بدانند و برايش شادى كنند، اينكه انبوه تماشاچيان از هر كيش و قوميت و مليتى، هنگام تشويق تيم كشورشان نام فلسطين را رسا فرياد زنند و سرود طنينانداز قدس را سر دهند و درودهایشان را نثار شهدای این سرزمین كنند و اینکه هر گلی که منجر به برافراشتن پرچم فلسطین در میدان بازی شود، به مثابه بُردى بزرگ برای خود قلمداد كنند و بالاخره اينكه الجزاير قهرمان و تونس نايب قهرمان جام قطر هر دو، پيروزى خود را به ملت فلسطين اهدا كنند، بيانگر این است که فلسطین همچنان در روح و روان و تاروپود ملتهای عرب جا دارد و هیچ قدرتی تاكنون توانایی مقابله با آن را نداشته است.
البته این وضعیت حتی در کشورهای دیگر غير عرب هم سرایت داشته است؛ دو ماه پیش بود که تماشاچیان اسکاتلندی، سرود رسمی رژیم اشغالگر را هنگام مسابقات تحریم کردند.
این اجماعِ کمسابقه در یک رويداد ورزشی با این گستره وسیع، به مثابه یک همهپرسی فراگير، خودجوش و تاريخى، درباره بزرگترین معضل جهان اسلام و عرب يعنى فلسطين به شمار میرود و حقیقتاً نيازمند كالبدشكافى عميق جامعهشناسى و روانشناختى است و البته این امر در رابطه با بازیکنان و تماشاگران عرب شمال آفریقا موسوم به «مغرب عربی» موضوعیت بیشتری دارد؛ چرا که اینان فشارهاى نژادپرستانه و تبعیضهاى ظالمانه بر هموطنان مهاجر خود در اروپا را كاملاً حس كرده و آن را محصول نقشهها و توطئهگریهای صهیونیستها با همکاری استعمارگران قدیم و جدید میدانند.
حافظه تاریخی اين ملتها از ستمهای دوران استعمارگرى این قدرتها هرگز پاک نشده است و افزون بر آن ظلم و ستم و جنايتهاى اشغالگران در نبرد سيف القدس و انتفاضه شيخ جراح، همچنان زخم لاى استخوان باقى مانده است.
چنين واكنشهايى در ورزشگاههاى فوق مدرن دوحه و در میانه رفاه و آسایش و بازتاب گسترده و فوقالعاده آن در فضاهاى مجازى و برخی رسانههاى مستقل، بهرغم اعمال شديد سانسور از سوى امپراتوریهاى رسانهاى وابسته، نشان از تركيدن بغض و درد نهفته جوانان و مردمی است كه در قامت بازيكنان و تماشاچيان، به سياستهاى سازشكارانه و تحميلى حاكمان خود، به ويژه نسبت به اقدامات اخیر عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس معترضند و نيز بیانگر آینده تحولات در اين حوزه و چشماندازی بر تحولات آینده مسئله فلسطین است.
همچنین بر اين نكته بايد تأكيد داشت كه رویدادهای مقاومتى حاصله از اين مسابقات، پیامدهای بسیاری بر میلیونها کودک و نوجوان و نسل جوان معاصری که لحظه به لحظه تماشاگر این صحنههای زنده و غرورانگیز بوده، خواهد داشت و انبوه تبلیغات رسانههای «تطبیعی»(موافق عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی) را به شدت به چالش خواهد کشاند.
درس بزرگتر اين است كه صرفاً هويت شناسنامهاى، نژاد، همزبانى و جغرافيايى یکسان مبناى نزديكى به فلسطين نيست كه دلبستگى و همراهى با آرمان فلسطين و نزديكى و دورى با طرحهاى صهيونيسم تنها معيار دقيق و ميزان سنجش است و مقوله رايج گذشته و امروزين حكام عرب را كه قضيه فلسطين یک نبرد عربى ـ اسرائيلى است، بر باد مىدهد و میان عربيت زمامداران و عربيت ملتها سخت تفاوت وجود دارد.
به عبارتى ديگر هر كه با فلسطين است، عرب راستين است و هر كه با اشغالگران است، قطعاً فاقد هويت عربى است.
با نگاه به چنين تحولاتی و با اين موجِ اميدِ پديدارشده، پرسشهای دیگری مطرح میشود که آیا در آینده، توپهای زمینهای ورزشی در سایر کشورهای عربی، نقش پاره سنگهای انتفاضه سرزمینهای اشغالی فلسطین را ایفا نخواهند كرد؟
آنگاه «فیفا»ییها چه ضوابط و مقررات اجباری علیه قاطبه بازیکنان و تماشاچیان ستمگريز و آزادیخواه اعمال خواهند کرد؟ جریمههای اعمالی احتمالی آنان تا چه اندازه میتواند چنین ارادههای پولادینی را بشكند؟ واکنش دولتها و میزبانان چنین بازیهایی نسبت به چنین احساسات پُرشور ورزشکاران و ورزشدوستان چه خواهد بود؟
آنان که همواره ورزش را به ابزار سیاسی مبدل میساختند، در رویارویی با چنین کابوسی يعنى رويارويى فرهنگ مقاومت با جريان تسليم و سازش چه خواهند کرد؟
برای پاسخ به این پرسشها اندکی باید صبر پیشه کرد؛ اما گویا شعار امسال روز جهانی قدس که میلیونها مسلمان در سراسر جهان آن را سردادند، شعار واقعبینانهای بود که: «القدس أقرب؛ قدس نزدیکتر است».
انتهای پیام