به گزارش ایکنا، چهارمین شب از سلسله نشستهای «لیالی لیلی»، درآمدی بر الهیات امید شب گذشته چهارم اردیبهشتماه با حضور رسول رسولیپور، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه الهیات در باشگاه اندیشه برگزار شد که متن آن را در ادامه میخوانید؛
آنچه ما را به برنامهریزی در مورد رفتار و کردار خودمان میرساند و شوق میدهد این است که باید امیدی به اصلاح وجود داشته باشد. من مفصل راجع به الهیات امید صحبت کردم و گفتم الهیات امید یک خوانش جدیدی در بین خوانشهای الهیاتی است و به زمینههای تاریخی و آکادمیک این خوانش اشاره کردم. ترم کلیدی در الهیات امید ترم «هنوز نه» بود. در واقع امید در بین یک حقیقت موجود که مطلوب ما نیست و از آن ناراضی هستیم و یک آیندهای که مطلوب ما است ولی موجود نیست صورت میگیرد. ما امید به آیندهای داریم که هنوز موجود نیست ولی میتواند موجود شود. امید، امید به عدم نیست هرچند متعلقش الآن موجود نیست ولی چون شواهد و قرائنی برای تحقق امید و آینده روشن وجود دارد امید یک وجه شناختی و معقول پیدا میکند و جا دارد انسان در زندگی خود امیدوار باشد.
این نگرش ما را از ساحت راستباوری به ساحت راستکرداری درمیآورد و ما تشویق میشویم کاری بکنیم، تغییری صورت دهیم تا به مطلوب برسیم. ترسیم آن مطلوب هم کار قوه عاقله نیست. داوری اینکه این کار معقول است کار قوه عاقله است ولی ترسیم آن تصویر زیبا کار قوه مخیله است. خیال است که آن تصویر زیبا را برای ما میسازد و کار قوه خیال که در ساحت احساسات و عواطف انسانی است ما را تشویق میکند به اینکه کاری انجام دهیم و به سمت تصویر روشن گام برداریم. قوه خیال کارش زیباسازی است و با خیال میتوانیم تصاویر زیبایی از آینده زندگی خودمان بسازیم چه در بعد اجتماعی و سیاسی و چه در حوزه شخصی که امشب میخواهم راجع به آن صحبت کنم.
همین که شما اینجا نشستید بهترین دلیل بر این است که امید به یک تغییر و اصلاح باور و بینش و یافتن روزنهای برای تغییر مسیر زندگی یا تکمیل راهی که دنبال میکنید دارید. انسانی که امیدوار نیست اصلا حرکت نمیکند. تفاوت امید و لذتهای زودگذر در این است که امید برای آینده است یعنی شیرینی است که قرار است به دست بیاید و ما در جستوجوی آن هستیم.
در جلسات گذشته اشاره شد موجهترین دلیل امیدواری یک شخص خداباور وعدههایی است که در متون مقدس آمده است. قرآن فراوان از وعدههای الهی و اصلاح آینده بشریت صحبت کرده است. در عهد عتیق هم وعدههای زیادی به بنیاسرائیل داده شده است. در عهد جدید هم عیسی مسیح میخواهد به ما بگوید باید به خدا امید داشته باشیم و بزرگترین سرمایه ما در زندگی امید بستن به پروردگار است.
امید شخصی در فرهنگ دینی ذیل بحث خوف و رجا مطرح میشود و عرفای مختلفی در حوزه خوفی و رجایی صحبت کردند. برخی خائفتر هستند، برخی راجیترند. برخی معتقدند اگر انسان خائف نباشد نسبت به آینده خودش و اینکه چه سرنوشتی در انتظارش است ممکن است به خطا برود و ممکن است راه صواب را پیدا نکند. برخی معتقدند اگر انسان امید بیشتری داشته باشد شکرگزاری بیشتری کرده است. کسانی مثل خواجه عبدالله انصاری داریم که خوفی هستند و رجا را از فضائل پایین میشمارند و میگویند کسانی که رجا دارند در ابتدای راه هستند. کسانی هم هستند شوقی و رجایی هستند مثل مولانا که در عین حال که از خوف و رجا صحبت میکند ولی سمت رجا و امیدش پررنگتر است. من امروز میخواهم از مقام وسط میان خوف و رجا صحبت کنم.
انسان باید نسبت به آینده خودش هم خائف باشد و هم راجی باشد. واقعا جا دارد نسبت به عاقبت بهخیری خودمان نگران باشیم. دو فقرهای که در مناجات شعبانیه مرا تکان میدهد این است: «إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی» درست است به صورت شرط بیان شده است ولی در آن یک تردید وجود دارد و آن اینکه ممکن است مرا محرومم کنی و مرا ذلیل کنی. من هر وقت این دو عبارت را میخوانم در ذهنم میچرخد و با خودم میگویم احتمال دارد روزی به حرمان بیفتم، احتمال دارد روزی به ذلت بیفتم. پس مقام خوف که غزالی یکی از چهار مقام عرفانی برای سالک شمرده است مقام مهمی است و کاملا جا دارد انسان خائف باشد. هیچگاه نباید حس استغنا به ما دست بدهد و اینکه فکر کنیم بار خودمان را بستیم. هیچ آنی و لحظهای کار ما تضمین شده نیست. چرا پیامبر ما استغفار میکرد؟ واقعا پیامبران هم میترسیدند و خائف بودند عاقبت امرشان چه خواهد شد.
از این طرف هم امید به رحمت الهی بستن و امید به کرم پروردگار بستن امری معقول است. در دعاها داریم رحمت خدا بر غضب او سبقت دارد. درست است چیزی جهت ارائه نداریم ولی او آنقدر کریم است که دنبال بهانه است. لازم نیست بهانه عمل صالح باشد، لازم نیست بهانه دارایی شما باشد، اعتراف به نداری بالاترین دارایی است چنانکه اعتراف به نادانی بالاترین دانایی است. ظاهرا خوشبختترین انسانها در مواجه با پروردگار بیچارهترین و ناتوانترین انسانها است. اگر به قدر طاعتمان و طاقتمان با خدا معامله کنیم چیزی نداریم ولی باید به درگاه خداوند اعتراف کنیم حقیر هستیم، ذلیل هستیم، اینها ترمهایی است که دارایی ما را در برابر کرم خدا نشان میدهد. اگر کسی بخواهد مختصر عملی که انجام داده است را در پیشگاه پروردگار به رخ خدا بکشد و خدا را آزمایش کند صحیح نیست. برخی خدا را با دعایشان آزمایش میکنند و او را مجبور میکنند پاسخ بدهد. کسی که خدا را تست میکند ربط خودش را با خدا نفهمیده است. نفهمیده آنچه به او داده شده از سر لطف بوده است. زندگی کدام یک از شما به خاطر تلاشتان بوده است؟ اصلا موجودیت ما در خدا تعریف میشود و بدون او هیچ وجود مستقلی نداریم.
مولوی میگوید؛
این رجا و خوف در پرده بود
تا پسِ این پرده پرورده شود
چون دریدی پرده کو خوف و رجا
غیب را شد کر و فری بر ملا
میخواهم از این شعر استفاده کنم و چیزی که در ذهن دارم را بیان کنم. چیزی که در تقابل خوف و رجا به ذهن من آمد مقام رضا است. اگر از من سوال کنند خائف هستی یا راجی، میگویم راضی هستم. من نمیدانم با خوف بیشتر به خدا نزدیک میشوم یا با رجا. نمیدانم سکوت کنم بهتر است یا حرف بزنم. من امسال ده روز در بسطام بیتوته کردم و وحشت تنهایی محض را درک کردم. واقعا در اواسطش به این تردید افتادم به تهران بازگردم و با دوستان جلسه گفتوگو بگذارم بهتر است یا نه همانجا بایستم. واقعا وظیفه من چیست؟ حرف زدن است یا سکوت؟ آیا این نوعی خودخواهی نیست که خودم را در جایی تنها حبس کنم؟ فرصتی شد به این موضوع بیشتر بیاندیشم که وظیفه من چیست. من از آنهایی هستم که خیلی دویدم، استاد اخلاق خصوصی داشتم، دوستان زیادی داشتم که ذخیره معنوی بزرگ بودند ولی بعد از چند سال دویدن، میخواهم به شما بگویم چیزی که میتواند عاقبت به خیری ما را تضمین کند نه ترسیدن است و نه امید داشتن است، عاقبت به خیری ما با تسلیم و رضا حاصل میشود یعنی چیزی فراتر از اینکه خائف باشم یا راجی باشیم:
چون دریدی پرده کو خوف و رجا
غیب را شد کر و فری بر ملا
اگر پرده کنار برود معلوم میشود خود این دو مقام یعنی خوف و رجا هم نوعی حساب کردن روی موجودیت خودمان است. اگر میخواهیم خودمان را به خدا واگذار کنیم و به خدا اعتماد کنیم باید تسلیم شویم. در بیان، این صحبت خیلی ساده است ولی در عمل خیلی دشوار است. آن چیزی که واقعا باید از خدا بخواهیم این است؛ خدا کمک کند به نشانهای که مرضی خودش است و به راهی که مرضی خودش است برویم. هیچ دارایی برای ما بالاتر از فقر نیست. هیچ چیز برای ارائه نداریم. کسی میتواند کاسهاش را پر کند که کاسهاش را خالی به پیشگاه خدا ببرد. کسی میتواند جانش را از شراب معنوی پرکند که جانش را خالی کند. اگر کسی میخواهد حس خوب داشته باشد باید خالی خالی در پیشگاه خدا وارد شود.
ما در لحظاتی دست به هر چیز میزنیم که یک چیز گیرمان بیاید، مثلا کمی دعا میخوانیم، کمی نماز میخوانیم و ... همه این کارها را میکنیم که اتفاقی بیفتد ولی اتفاق در اعمال ما نمیافتد. اتفاق در بیعملی ما میافتد. شما لازم نیست این شبها کاری کنید، هیچ کار نکردن شما ارزشش بیشتر ار کارهایی است که میکنید. اگر کسی به این امید دعا بخواند که چیزی گیرش بیاید چیزی گیرش نمیآید. شما باید در پیشگاه خدا سبک و نادار حاضر شوید و تسلیم محض باشید. بهترین حالت همین حالت اظهار نداری است تا حالت اظهار دارایی و چیزی خواستن.
انتهای پیام