به گزارش خبرنگار ایکنا، کرسی علمی ـ ترویجی «الزامات نقد عالمانه دستاوردهای پژوهشی خاورشناسان» امروز سهشنبه 5 اردیبهشت با ارائه سعید شفیعی، استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران، برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
اکنون چند قرن از عمر خاورشناسی میگذرد. اصطلاح خاورشناسی تا حدودی در مطالعات قرون میانه درباره اسلام و قرآن ریشه دارد. این کلمه به مطالعه فرهنگها و سنتهای شرقی از سوی محققان غربی اشاره میکند. جریان خاورشناسی نیز همانند بسیاری دیگر از پدیدههای علمی، اجتماعی، فرهنگی و ... تحولاتی شگرف به خود دیده است؛ به این معنا که در دوره جدید اهداف، انگیزهها، روشها و دستاوردهای آن با گذشته تفاوت دارد. تا پیش از سده نوزدهم میلادی، خاورشناس با انگیزههای دینی و عمدتاً تبشیری و سپس سیاسی ـ استعماری فعالیت میکرد و اهداف و دستاوردهای او نیز مقابله با اسلام و منابع آن یعنی قرآن و سنت بوده است.
سیر تاریخی خاورشناسی
بنا به دلایل تاریخی و فرهنگی، این روند از قرن نوزدهم میلادی مخصوصاً در طول قرن بیستم، تغییرات قابل توجهی کرد و با جایگزین شدن تدریجی انگیزههای علمی و پژوهشی دستاوردها و اهداف خاورشناسی نیز تغییراتی را به خود دید؛ به گونهای که در دوره معاصر مقابله رودررو و گاه جدلی و هیجانی رو به افول گذاشت و برای شناخت صحیح اسلام و ابعاد آن تلاش شد.
یکی از نخستین افرادی که ردیه بر اسلام دارد یوحنای دمشقی است که در قرن دوم کتابی نوشت و در بخشی از آن میگوید که اسلام بدعتی است که بنیاسماعیل گذارد. وی در این کتاب از تعدد زوجات و طلاق برای تخریب اسلام استفاده کرده است. اتفاق خوبی هم که از حدود قرن چهاردهم اتفاق افتاد این بود که کمکم تعدادی از مسیحیان به این نتیجه رسیدند که باید برای درک اسلام از روش دیگری استفاده کنند و اسلام را از متونِ خودِ آن بشناسند، چون وقتی دین را از روی ترجمه بشناسیم، درک درستی از آن نخواهیم داشت.
در دوره عثمانی حکومت مردم را به آشنایی مسیحیان با اسلام تشویق میکرد و این باعث شد که مسیحیان بیشتر با اصل اسلام آشنا شوند و کمکم خاورشناسی در سال 1575 در دانشگاهها از جمله دانشگاه لایدن آغاز شد. بدین ترتیب در عصر روشنگری بر عقل تأکید شد و در این دوره اندیشمندان غربی برخی از مبانی دینی و حتی دین مسیحیت را به چالش کشیدند و در همین فضا یکی از نویسندگان غربی کتابی نوشت و گفت که قرآن غیر واقعی و غیر نطقی است اما باعث شد که اروپاییان شناختی بیشتر از اسلام داشته باشند و آکادمیهای زیادی در شهرهای بزرگ اروپایی برای اسلامشناسی شکل گرفت و این اقدامات بر اسلامشناسی آنها بسیار تأثیرگذار بود.
تبدیل اسلام شناسی به رشتهای مستقل
از اواخر قرن نوزدهم مطالعه اسلام به جای اینکه زیرمجموعه خاورشناسی باشد به رشتهای مستقل تبدیل شد. در خارج از جهان اسلام حضرت محمد در سدههایی یک دشمن و ضد مسیح تلقی میشد اما در عصر روشنگری گفتند که وی نویسنده قرآن است و همچنان نگاه منفی به وی داشتند. در عصر تاریخگری، محمد(ص) یک حقیقت فرض شد؛ گرچه افق معنوی آن همچنان محدود بود، اما از اواخر قرن نوزدهم کمکم در چشم محققان اروپایی، دین اسلام و پیامبر آن از یک شیاد مذهبی به جستوجوگر حقیقت تبدیل شدند و آبراهام گایگر از نخستین کسانی بود که این دیدگاهها را در غرب ترویج داد. البته بسیاری از عقاید وی با دیدگاه مسلمانان منطبق نیست و میگوید که قرآن از متون یهودی گرفته شده است، اما همین شخص افقهای نویی را هم درباره اسلام ترویج کرد.
متخصصان دیگر همانند گلدزیهر همین روش را روی قرآن و حدیث منتقل کردند یا نولدکه متخصص ادبیات عرب است و تحقیقات زیادی درباره سیبویه و حتی زبان فارسی و تاریخ ساسانیان دارد. لذا در قرن بیستم و بیست و یکم دیوار سنتی بین اسلام و غرب فروریخت و همکاری بین مسلمانان و غیرمسلمانان در مورد اسلام و قرآن و حدیث شکل گرفت؛ از جمله اینکه دایرهالمعارفهای مشترکی نوشته شد و بسیاری از نویسندگان چاپ دوم دایرهالمعارف لیدن مسلمان هستند. لذا این همکاریها باعث شد که دید غربیها به مسلمانان و کشورهای اسلامی تا حد زیادی تغییر کند.
تعداد زیاد مسلمانان در غرب نیز عامل دیگری بود که باعث شد سطح آگاهی محققان غربی نسبت به مسلمانان افزایش یابد. همچنین تحقیقات به مرور آکادمیک شد و در چنین تحقیقاتی بر روی تعصبات دگماتیک تکیه نمیشود، بلکه مسائل علمی در پیش گرفته میشود. لذا مباحث تاریخی و انتقادی در زمینه اسلام از این زمان پدید آمد. کاری که بسیاری از محققان غربی از این زمان انجام دادند این بود که با خاستگاه قرآن کار نداشتند، بلکه رهیافتی را در مطالعات قرآنی در پیش گرفتند که مبتنی بر تحقیق نقادانه بود. البته بسیاری از مسلمانان هنوز رهیافت تاریخی و انتقادی را در مورد قرآن نمیپذیرند.
باید با مطالعات غربی به صورت جدی آشنا شویم، چون آثار زیادی در زمینه اسلام وجود دارد و هر کدام از نویسندگان آنها چند زبان بلدند، اما بسیاری از استادان و دانشجویان ما به سختی عربی میدانند. بنابراین باید دانشجویان را به مطالعه ترغیب کنیم و اگر بخواهیم مطالعات غربی را مرور کنیم، صدها کتاب در زمینه مطالعات قرآنی در غرب چاپ شده که فقط مرور آنها زمانبر است چه برسد به اینکه آنها را تحلیل و نقد کنیم. باید بهترین استادان و نویسندگان را شناسایی و آثار غربی را بخوانیم.
علاوه بر این، نقد باید علمی و از تعصب به دور باشد. علیرغم انگیزهای که برای مطالعه آثار غربی وجود دارد، معمولاً نقدها آکادمیک نیستند، در حالی که تحولات فکری در غرب وقتی اتفاق افتاد که نگاه غربیها به این سمت رفت که بهتر است به جای ترجمه به یادگیری زبان عربی و مطالعه قرآن روی بیاوریم. لذا مطالعات آنها تعصبات کمتری پیدا کرد. همچنین به مبانی فکری آنها توجه و سعی کنیم که با افزایش آگاهی تعصب را کم کنیم و نیز باید با روشهای تاریخی و انتقادی آشنا شویم، چراکه نقد تاریخی یک روش فهم است و هدف این است که بفهمیم چه اتفاقی افتاده و نقد تاریخی بخشی از نهضت روشنگری در اروپاست که باید مورد توجه قرار گیرد.
انتهای پیام