استاد رضا عبدالهی، شاعر و پژوهشگر ادبی، در بیستوسومین برنامه چشمه حکمت ایکنا که به مناسبت ماه مبارک رمضان تهیه شده است، به قرائت حکایاتی از شیخ اجل پرداخت.
گلستان سعدی همیشه طراوتانگیز است؛ هر برگ حکایتش شیرین و دلپسند و از هر حکایتش عطر دلانگیز گل میتراود که مشام اهل ادب و فضیلت را مینوازد.
گلهای این گلستان همیشه سرسبز و شاداب و بهاری است و هرگز خزان در این گلستان راه ندارد.
آمدی از سمت جنگلهای سبز/ هفتپشتت را شمالی دیدهام
چند شاخه گل حکایت از گلستان سعدی تقدیم شما دوستداران شعر و ادب.
حکایت اول
«یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ.
پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن، که مردم به خلاف این معتقد بودند؟
ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت است و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ.
دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقع/ خود را ز عملهای نکوهیده بری دار
حاجت به کلاه برکی داشتنت نیست/ درویشصفت باش و کلاه تتری دار»
در اینجا برک به معنی پشم شتر و تتر به معنی کلاهی است که تاتار یا مغولها به سر میگذاشتند.
حکایت دوم
« عابدی را حکایت کنند که شبی ده من طعام بخوردی و تا سحر ختمی در نماز بکردی.
صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیم نانی بخوردی و بخفتی بسیار از این فاضلتر بودی.
اندرون از طعام خالی دار/ تا در او نور معرفت بینی
تهی از حکمتی به علت آن/ که پری از طعام تا بینی»
میگوید از عذای بیش از اندازه شکمت را خالی نگه دار تا نور خدا و معرفت در تو تجلی پیدا کند، به همین علت از بینش الهی تهی هستی زیرا از معده تا گلو پر است.
حکایت سوم
«یکی را از علمای راسخ پرسیدند: چه فرمایی در نان وقف؟
گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر میستاند، حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشیند، حرام.
نان از برای کنج عبادت گرفتهاند/ صاحبدلان نه کنج عبادت برای نان»
انتهای پیام