شکوه بندگی حضرت اسماعیل در ماجرای قربانی شدن
کد خبر: 4052985
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۳
محمدعلی انصاری بیان کرد:

شکوه بندگی حضرت اسماعیل در ماجرای قربانی شدن

محمدعلی انصاری ضمن بازگو کردن داستان ذبح اسماعیل از این ماجرا به عنوان شکوه بندگی حضرت اسماعیل یاد کرد و گفت: وقتی ابراهیم ماجرا را به پسرش گفت، اسماعیل در اوج معرفت به نکته مهمی اشاره می‌کند: «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ».

به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن محمدعلی انصاری، مفسر قرآن کریم، شب گذشته ششم اردیبهشت‌ماه با محوریت تفسیر سوره صافات برگزار شد که گزیده مباحث آن را می‌خوانید؛

حضرت ابراهیم بعد از آنکه کار خود را به غایت و اوج رساند و به دل آتش رفت و از آن به سلامت بیرون آمد بنا بر این می‌گذارد که هجرت را آغاز کند و زمزمه توحید را به سرزمین‌های دیگری انتقال دهد. در این مسیر احساس می‌کند باید دست نیاز به سوی خداوند ببرد و از عالم تنهایی درآید و چه کسی بهتر از فرزند، لذا درخواست می‌کند: «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ». خداوند هم خواسته او را می‌پذیرد: «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ».

این فرزند به تدریج رشد کرد و به توانمندی رسید که می‌توانست دوشادوش پدر همکاری و همیاری کند. در آن زمان شرایط برای آزمون الهی فراهم شد: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى». پدر به فرزند گفت من در عالم خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم. ذبح شدیدترین نوع قتل است و ذبیح کسی است که سر از تنش جدا می‌شود. پدر به پسرش گفت نظرت چیست و چگونه عمل می‌کنی؟ اسماعیل در اوج معرفت به نکته مهمی اشاره می‌کند: «قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»، اسماعیل نمی‌گوید پدر بیا و گردن من را بزن بلکه می‌گوید همانی که امر شدی انجام بده یعنی معرفت اسماعیلی کار را از پدر به امر الهی منتقل می‌کند. اسماعیل به پدر می‌گوید اگر امر شدی فرزندت را گردن بزنی همانی که امر شدی را انجام بده. شکوه بندگی در جمله‌ای است که این فرد بازگو می‌کند.

بنای قرآن پرداختن به جزئیات نیست

تا اینجای مطلب را تمام کردیم و به اول آیه صد و سه رسیدیم که می‌فرماید: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ». لازم است عرض کنم بنای قرآن نیست جزئیات مطرح شود. جزئیات فایده‌ای در حکایات قرآن ندارد. خداوند قسمت‌هایی را بیان می‌کند که فرازمان و فراتاریخ است تا برای همه انسان‌ها بماند و ذهن‌ها به حاشیه‌ها و مسائل جنبی پرداخته نشود. سنت قرآن بر خلاف آثار نمایشی است که در آنها نود درصد از اثر حواشی و جزئیات است و گاه متن اصلی گم می‌شود.

هنگامی که پدر و پسر تسلیم شدند و جان و وجود خود را تسلیم امر الهی کردند، ابراهیم فرزند را به گونه بر زمین قرار داد، بعد ندا آمد آن رویایی که دیدی صادق گرداندی یعنی آن را محقق کردی و کار تمام است: «وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ او را ندا داديم كه اى ابراهيم رؤيا[ى خود] را حقيقت بخشيدى ما نيكوكاران را چنين پاداش مى‏‌دهيم».

آنچه در مورد این ماجرا می‌بینیم این است که خداوند فرزندی به ابراهیم داد در زمانی که ابراهیم دارای فرزند نبود. اولین فرزندی که خدا به ابراهیم عنایت کرده است اسماعیل است. بعد که این ماجرا تمام شد خداوند بشارت فرزند دیگری به ابراهیم داد: «وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ». پس تردید باقی نمی‌ماند برخلاف اعتقاد یهودیان، فرزندی که به قربانگاه می‌رود اسماعیل بوده است که از او به عنوان ذبیح الله یاد می‌شود.

دو نوع امر الهی

ما دو گونه امر داریم؛ گاهی امر می‌شود و مصلحت و خیر در ماموربه محقق می‌شود یعنی مصلحت در کاری است که مفاد امر است مثلا گفتند: «اقم الصلوه»، هدف از اقامه نماز تحقق خود نماز است تا زدایش غفلتی که در درون نماز نهفته است در جان نمازگزار بنشیند. گاهی امر و فرمانی که داده می‌شود ولی مصلحت در ذات ماموربه نیست و غرض دیگری وجود دارد. گویا در نفس امر کردن مصلحت وجود دارد نه انجام و تحقق ماموربه، مانند ماجرای ابراهیم. خداوند به ابراهیم دستور می‌دهد فرزندت را ذبح کن ولی قبل از اینکه بخواهد گلوی اسماعیل خراش بردارد جبرئیل کارد را کنار می‌زند و می‌گوید کار تمام شد. پس مصلحت در این امر، مصلحت در ماموربه نبود بلکه در ذات امر بود. فایده‌ای که در نفس امر وجود دارد در ادامه بیان می‌شود: «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ». این نوع امر، امر آزمایشی است.

نکته دومی هم اینجا وجود دارد. از آدابی که در ادیان الهی سابقه آن را می‌بینیم آیین قربانی است. قربانی از واژه تقرب و قرب است. یکی از راه‌های نزدیکی انسان‌ها به حضرت احدیت این است که موجودی‌ای که دارند را به پیشگاه حضرت جانان تقدیم کنند و به پیشگاه او بیاورند. این از آداب اولیه‌ای است که در ماجرای فرزندان آدم هم آن را می‌بینید. همانگونه که در گذر زمان، در اصل توحید انحرافاتی پدید آمد، در مسئله ارتباط انسان با خدا و از جمله قربانی کردن هم انحرافاتی ایجاد شد و قربانی از مسیر خود خارج شد و به قربانی انسان بدل شد و بت‌پرستان مردم را در پای بت‌ها قربانی می‌کردند. حضرت حق دید که یکجا باید این بساط برچیده شود و شوکی به وجود بشریت وارد شود و کسی جز حضرت ابراهیم این توانایی را ندارد که با این جریان مقابله کند و بساط این قضیه توسط او محو شود. بنابراین یکی دیگر از مصالحی که در این امر وجود دارد همین است که باید بساط این ماجرا برچیده شود.

نکته سوم اینکه وقتی ایشان با فرزندش راه افتاد تا به قربانگاه برود، در راه شیطان تمثل پیدا کرد و گفت این تخیل تو است که فرزندت را قربانی کنی. حضرت ابراهیم سنگی برداشت و به سوی شیطان پرتاب کرد. دوباره شیطان آمد و ابراهیم سنگ‌هایی را به سوی شیطان پرتاب شیطان کرد. این قضیه بار سوم هم تکرار شد. این سه جا که شیطان برای حضرت ابراهیم تمثل کرد همان مکانی است که تا امروز باقی مانده است و حجاج، رمی جمرات انجام می‌دهند.

انتهای پیام
captcha