به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، ما به عنوان یک ایرانی در جامعهای زندگی میکنیم که ترکیبی از مدرنیسم و سنتگرایی است؛ سنتی که بازمانده آداب باستانی است و همچنان کورکورانه مبنای زندگی بخشی از مردم جامعه ایران قرار گرفته است و مدرنیسمی که بازهم بدون هیچ مبنایی بلکه تنها و تنها چون از مغربزمین آمده است، اساس تصمیمگیریها و انتخاب بخشی دیگر از مردم قرار گرفته است.
برخی از سنتگراها ختم قرآن دارند، روضه میخوانند و پنجوعده در روز نماز میخوانند بدون اینکه از مفهوم کلمههای قرآن چیزی سردربیاورند چه رسد به اینکه به آن عمل کنند یا بدانند گریه و عزاداریشان باید چه دستاوردی داشته باشد و نمازی که تنها حرکات بدنیاش به نمازخواندن میماند و جز اندکی ذکر گفتن آنهم برای ثواب، هدفی دیگر برایشان ندارد.
از طرفی افراد دیگری همیشه منتظر جدیدترین مدل زندگی هستند، مدل وقتگذرانی، مدل حرفزدن، مدل لباسپوشیدن، مدل ارتباطات اجتماعی، مدل تفریح و ... آپ تو دیت هستند با جدیدترین مد روز و معیارشان برای نوع زندگی همان چیزی است که از طریق رسانهها به آنان القا میشود بدون اینکه آن را با معیاری بسنجند.
در نگاه اول آنچه فصل مشترک سنتگرایی و مدرنیسم است پیروی کورکورانه و تقلید است اما وقتی دقیقتر میشویم، به لحاظ روانشناختی به فراموشی سپردن «اصالت خود» به عنوان یک انسان دارای قدرت تشخیص، بارزترین ویژگی در دو جامعه سنتگرا و نوگرای ایران است.
یک مذهبی که به خودش، به عقل و تفکر خودش و به دلش بها میدهد در هرکدام از اعمال دینیاش به دنبال هدفی است، دیگر تنها به انگیزه ثواب، قرآن نمیخواند، در پنجوعده خم و راستشدنش در روز از خودش میپرسد چرا؟؛ پس از هرکدام از مناسک دینیاش در جستوجوی حقیقت دین و آنچه مورد نظر دین بوده است به مطالعه میپردازد و به سئوالاتی که برایش بوجود میآید پاسخ میدهد.
انسان اصیل، درباره هریک از رفتارهایش در زندگی سرشار از سئوال است؛ قدرت اندیشهکردن آنقدر در او تقویت شده است که با عقلی بیپیرایه درباره هر رفتار و نوع زندگیکردنی که به او عرضه میشود و در بهبود یا افول زندگی او تأثیرگزار است، میاندیشد و بعد از یافتن پاسخ سئوالاتش، راه درست را انتخاب میکند.
به طور مثال در این موضوع میتوان به مقوله حجاب اشاره کرد؛ موضوعی که گاهی دستاویزی برای گشودن عقدههای سیاسی و گاهی ملاک آزادی شناخته میشود، مقولهای که به عقیده بعضی، دشمن متهم ردیف اول آن است و به عقیده برخی دیگر نماد تمدن و نوگرایی است، اما معیار درستی و نادرستی این نظرات که در پسِ هرکدام از آنها اغراضی وجود دارد و باعث شده که بینش صحیح مورد غفلت قرار بگیرد چیست؟
عدهای از قدیمیترها تنها به چادر عادت کردهاند، وقتی از آنان بپرسی چرا حجاب و چرا چادر، دلیل قانعکنندهای ندارند، زمانی وضعیت جامعه ایجاب میکرده که چادر بپوشند و چادر در آن دوران شأن اجتماعی برایشان داشته و به اصطلاح مد بوده است، سنشان که بالا رفته همچنان چادر برسر دارند.
گروه دیگری بدون توجه به ویژگیهای فیزلوژیکی جنسیت زن و مرد، بدون هیچ دلیل قانعکنندهای و صرفا به این دلیل که مردمی در مغربزمین آنطور زندگی میکنند، فریاد فمینیسم سر میدهند.
اکنون صورتی را درنظر بگیرید که انسان در تصمیمگیریهایش خود را باز یافته باشد و به عقلش احترام بگذارد، در اینصورت هیچ فرد مذهبیای نیست که بدون دلیل حجاب بپوشد و هیچ نوگرایی نیست که بدون مطالعه و شنیدن نظرات مخالف و موافق حجاب، آن را ناقض آزادی زن بداند؛ اینجاست که اصالت انسانیت معنا پیدا میکند، زندگی او براساس متعالیترین مبانی عقلگرایانه شکل میگیرد و آرامش را برایش به ارمغان میآورد.
بد نیست در همین مقوله به وضعیت مقابله غرب با ایران به عنوان مدافع حجاب اشاره شود؛ غرب به طور مشخص پس از انقلاب ایران همانند برنامهای که در کشورهای مختلف دنبال میکند، با به کارگیری جدیدترین ابزارهای ارتباطی، اصول حاکم بر لایفاستایل آمریکایی همانند اصالت لذت و اصالت عرف را به طور غیرمستقیم به مردم آن زمان ایران که عموما سنتگرا بودند القا میکند.
این رویه سالها ادامه مییابد، تفاوتهای بیننسلی در ایران افزایش پیدا میکند، رسانههای غربی روز به روز با توجه به این تفاوتها تغییر میکند، خوراک فرهنگی متناسب با ویژگیهای نسل جدید را ارائه میکند و با تأثیر بر حس، روح و دل آنان تأثیر مورد نظرش را برای ترویج سبک زندگی خود ایجاد میکند.
این یک طرف قضیه است؛ اما مشکل دیگر این
است که خیلیها از چند سال پیش، پشت تریبونها به کسانی که طور دیگری حجاب
داشتند انگ زدند و بیحجابی را مساوی عناد و دشمنی با خدا قلمداد کردند،
غافل از اینکه آنچه بین دختران و پسران این کشور اتفاق افتاد ناشی از نبود
نصیحتگر نبود؛ آن افراد بدون جستوجوی علت تغییر نگرش و سبک زندگی نسل
جدید، آنان را نهی میکردند و بدون اینکه بدانند این نسل چه سئوالاتی دارد،
فقط لب به نصیحت گشودند.
از طرفی دیگر از همان اوایل که در بین عرف مردم، هر سخن و فرهنگ مخالفی ممنوع اعلام شد و به جای پاسخدادن منطقی به آن، بایکوت شد، برخی روز به روز بیشتر به حرفها و فرهنگهای ممنوع شده مشتاق شدند در حالیکه اگر از همان ابتدا فرهنگها و بینشهای مختلف عرضه و مورد بررسی قرار میگرفت، شاید دیگر نیازی به نگرانی نبود چراکه هرکس با بینش صحیح، تفاوتها و ویژگیهای فرهنگها را میدید و بهترین را انتخاب میکرد.
آن که واقعا به دنبال حقیقت باشد، برای یافتن آن با تمام وجود تلاش میکند و عقل و دلش را چراغ راه یافتن حقیقت قرار میدهد و سرانجام به آن دست خواهد یافت، همانطور که در ابتدا گفته شد، مهم، توجه به اصالت خود، یعنی اصالت انسانیت است، راه حقیقت روشن است و دستیابی به آن با عقل و قلب پاک انسانی کار چندان مشکلی نیست.
اگر هرکس زندگی خود را براساس فهم و بینش شکل دهد و سعی داشته باشد پاک، سالم، انسانی و براساس مبانی دقیق و منطقی زندگی کند، دین اسلام بهترین مبانی را به او ارائه میکند، در چنین شرایطی مسئولان وظیفه خود را خواهند شناخت، دشمن امیدش را از دست خواهد داد و جامعه آرمانی محقق خواهد شد.
این تک تک انسانها هستند که با ساختن زندگی خود و پیمودن راه روشن حقیقت در کنار یکدیگر به اهداف بلند انسانی خواهند رسید.
به امید آن روز ...
احسان شریفی