بامداد جمعه 13 دیماه هر کسی که تلویزیون را روشن میکرد یا به گوشی تلفن همراهش نگاه میانداخت و در شبکههای اجتماعی پرسه میزد، ناگهان در بهتی عظیم فرو میرفت؛ بهتی که از تروری ناجوانمردانه نشئت میگرفت و سرشار از احساس غم سنگین جای خالی یک پدر بود. پدری که امنیت یک خانواده را تأمین میکرد خانوادهای به بزرگی ایران و این پدر امنیت همسایهها را هم فراموش نکرده بود.
تاریخ از این پس 13 دیماه سال 98، روز جاودانه شدن سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی و همراهانش ابومهدی المهندس، حسین پورجعفری، هادی طارمی، شهرود مظفرینیا و وحید زمانیان را فراموش نخواهد کرد؛ چراکه میداند این برگ از دفتر تاریخ وزن دیگری به خود گرفته و نقطه عطف مقاومت از اینجا رقم خواهد خورد.
شهید هادی طارمی در سال 58 متولد شد، اصالتاً اهل روستای قمیچآباد ابهر در زنجان و ساکن تهران بود. دو فرزند دختر به نامهای «محیا» و «هانیه» از او به یادگار مانده است. وی سالها در تیم حفاظتی شهید سپهبد قاسم سلیمانی حضور داشت و سرانجام به افتخار شهادت نایل شد.
دختر کوچک هادی 4 ساله است که پیکر پاک پدر را به خاک میسپارد و از این پس باید با روح مبارزهطلب و مستکبرستیز پدر بزرگ شود، درست مثل هادی که در 4 سالگی روح جاودانه برادرش برای ادامه راه ایثار در او دمیده شد و مشعل راه حسینی را به دست گرفت.
شهادت رزمنده دلاور زنجانی به همراه سردار سلیمانی
محمدرضا طارمی، پدر شهید هادی طارمی در گفتوگو با ایکنا از زنجان، از دوران کودکی هادی میگوید: بچهای پرجنب و جوش بود و عادت به گوشهنشینی نداشت و وقتی فوتبال بازی میکرد آنقدر میدوید که هر دو ماه یک کتانی برایش میخریدم. از سر کار که میآمدم با فرزندانم بازی میکردم و آنها را در آغوش گرفته و بالا میانداختم، هادی همیشه میگفت که من را تا جایی بالا بینداز که انتهای کوچه را ببینم.
هادی وقتی 4 ساله بود برادرش جواد شهید شد 11 سال مفقودالاثر بود تا اینکه در 15 سالگی هادی، پیکر مطهر جواد به آغوش خانواده میرسد و در خاک وطن آرام میگیرد. در همین زمان بود که جرقههای جهاد و شهادت در وجود هادی روشن میشود و به بسیج و سپاه میپیوندد.
پدر میگوید خانواده ما پیش از انقلاب تلویزیون نداشت، از هر آنچه مراجع حرام اعلام کرده بودند دوری میکردیم. یک رادیو داشتیم که برنامههای مذهبی و عزاداریهای امام حسین(ع) و ائمه اطهار را گوش میدادیم و مسائل غیراخلاقی در خانه جایی نداشت.
محمدرضا طارمی ریشههای گرایش فرزندانش به راه جهاد و شهادت را در تربیت اسلامی میداند، آنچنان که در خانه برای فرزندان فقط از احادیث پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نقل میشد و ورزش را جایگزین تفریحهای بیهوده کرده بودند.
تربیت دینی و اینکه از کودکی عشق ایثار و از خودگذشتگی را در سینه داشت، راهی جز مسیری که در آن قدم نهاده بود، برایش باقی نمیگذاشت. محافظ سردار بودن همانچیزی بود که لیاقتش را داشت و شهادت که شایسته مردان بزرگ است را نصیب خود کرد.
هادی از کودکی عاشق شهادت بود؛ ارادت ویژهای به امام حسین(ع) داشت، برای عزاداری امام حسین(ع) دستمالهای اشک (دستمالی که به طور نمادین عزاداران اشکهای خود را با آن پاک میکنند در نزد خود نگه میدارند.) تهیه میکرد و یک روز مانده به محرم دستمالها را به هیئتیها میداد.
حتی پارچه مشکی میخرید و در عزاداری آنها را به سوریه میبرد و به کودکانی که پدرانشان شهید شده شده بودند، از این پارچهها میداد و خود را در حال آنها شریک میدانست و همه اینها به خاطر این بود که از کودکی با مسیر ایثار و شهادت آشنا بود.
پدر یاد خاطراتی میافتد که هادی در دسته حسینیه اعظم زنجان شرکت میکرد؛ 2 سال 2 قربانی برای این دسته نذری برد؛ امسال هم خیلی تمایل داشت که در جمع عزاداران حضور یابد اما چون خودمان در شب تاسوعا در راه امام حسین(ع) احسان تدارک دیده بودیم توانست به زنجان برود.
پدر میگوید: وقتی تصمیم داشتیم برای هادی آستین بالا بزنیم و سر و سامانش دهیم، چند دختر را در نظر گرفتیم، هادی در خواستگاری از آنها به شرایط ویژه کارش اشاره میکرد و میگفت ممکن است دوریهای یکی دو ماهه داشته باشد، همه این شرایط را قبول نمیکردند در نهایت خواستگاری چهارمین دختر منجر به ازدواج شد.
صبرو صلابت پدر در لحظه شنیدن پیغام شهادت هادی بینظیر بود و مادر را نیز به خوشتنداری دعوت میکرد، همسر و فرزند، پدر و مادر هادی همه الفبای مکتب شهادت را میدانند و با آن آشنا هستند که باید در شهادت عزیز و پاره تن صبر زینبی داشت.
محمدرضا طارمی یاد سردار سلیمانی از زبان هادی را مرور میکند، وقتی که هادی شیفته اخلاق حاج قاسم بود، آنجا که در روضههای ائمه حضور داشت و وقتی اسم حضرت فاطمه(س) میآمد با صدای بلند اشک میریخت.
پدر هادی را مردی با اخلاق و اهل عمل معرفی میکند: هادی هیچ وقت کارهایش را به زبان نمیآورد از عملیاتها خیلی با ما صحبت نمیکرد و پرحرف نبود اما با اخلاق و عمل دیگران را به کارهای پسندیده تشویق میکرد. هیئتی و مسجدی بود و هیچگاه با اصرار از دیگران چیزی طلب نمیکرد.
پدر از آخرین دیدار صحبت میکند که یک هفته قبل از شهادت در خانه باجناق هادی دور هم جمع شده بودیم. به اتفاق بردارش و باجناقش از آمریکا و داعش حرف میزدیم، هادی تأکید میکرد خون شهیدان اجازه نمیدهد به مملکت آسیب برسد؛ وقتی صحبتها به بیان خاطرات بردار شهیدش جواد کشیده شد، چهره هادی سرخ شد و حالتش تغییر کرد، انگار میدانست راهی که پذیرفته و آن را ادامه میدهد به زودی او را جاودانه خواهد کرد.
محمدرضا طارمی ادامه میدهد: هادی مطالبی را در مورد امام حسین(ع) نوشته است اما هنوز نوشتههایش به دست من نرسیده است.
هادی طارمی که به حق پرورشیافته مکتب حسینی است، بسمالله قاصم الجبارین را برزبان جاری کرد و با سربند یازهرا(س) نشان داد راهی که قدم در آن گذاشت و به آسمان عروج کرد، همان راهی است که سیدالشهدا علم کرده بود و امروز هادی هزاران کودک و نوجوان شده که میخواهند قاسم سلیمانی شوند.
انتهای پیام