حجتالاسلام علیرضا بامری، مدرس حوزه علمیه شهرستان زاهدان در گفتوگو با ایکنا از سیستانوبلوچستان، بیان کرد: شخصیت انسانها در علوم مختلف از قبیل جامعهشناسی و روانشناسی، به دستههای مختلف تقسیم شده، هر کس یک جنبهای از انسان را در نظر گرفته و بر همان مبنا، آدمها را دستهبندی کرده است.
وی ادامه داد: به عنوان مثال، کارل گوستاو یونگ، روانشناس سوئیسی که از شاگردان فروید بوده، تیپهای شخصیتی هشتگانهای مشخص کرده و مبنای آن، دو ویژگی شخصیت درونگرایی و برونگرایی است، سپس برای هر یک، صفاتی را برمیشمرد.
این مدرس حوزه علمیه بیان کرد: همچنین در علم جامعهشناسی، مثلا مارکسیستها جامعه انسانی را به طبقههای مختلف اشراف، بورژوا و پرولتاریا تقسیم میکنند؛ چون در این مکتب، اقتصاد اصالت داشته و طبقهبندی جامعه، معیار اقتصادی دارد.
وی با بیان اینکه در قرآن کریم نیز انسانها به اشکال مختلف تقسیمبندی شدهاند، افزود: مثلا در انتهای سوره مبارکه حمد، میبینیم که انسانها به سه دسته هدایتشدگان و نعمتیافتگان (اٍّهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم، صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم)، مغضوبین و گمراهان (ضالین) دستهبندی شدهاند.
بامری اظهار کرد: در سوره مبارکه بقره، انسانها به گونهای دیگر و بر اساس ایمان آنها به سه گروه متقین یا مؤمنین، کفار و منافقان تقسیم میشوند، سپس در طول این سوره و همچنین آیات مختلف، ویژگیهایی برای هر دسته بیان شده است؛ مثلا در آیات ابتدایی سوره بقره، ايمان به غيب ( الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ)، اقامه نماز ( يُقِيمُون الصَّلاة) و انفاق کردن (مِمَّا رَزَقْناهُم يُنفِقُون) جزء علایم انسان مؤمن ذکر شده است.
وی گفت: گروه دومی که در سوره بقره به آنان اشاره شده، کفار هستند؛ کفار یعنی کسانی که اعتقادی به یگانگی خدا و نبوت رسول خدا(ص) ندارند، دشمن دین بوده و علناً با اعتقادات دینی مخالفت میکنند. یکی از خصوصیات این افراد، لجاجت است، بطوری که در آیه 6 سوره بقره آمده « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ« یعنی کفار، برایشان یکسان است، چه هشدارشان بدهى یا هشدارشان ندهى، ایمان نمىآورند، که اشاره به لجاجت آنان در کفر دارد.
مدرس حوزه علمیه سفیران هدایت زاهدان اظهار کرد: در آیه هفتم سوره بقره، خداوند به ویژگی دوم کفار اشاره میکند و میفرماید « خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِم وَ عَلى سَمعِهِم وَ عَلى أَبصارِهِم غِشاوَة» یعنی خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى قرار داده، بطوری که اینگونه انسانها، قدرت درک حقیقت را ندارند، نمیتوانند سخن حق را پذیرفته و دست از عقایدشان بردارند، چون پیرو هوای نفس هستند و آلوده گناه شدهاند.
وی اضافه کرد: اما سومین گروه، منافقین هستند. جالب است که در قرآن کریم، بیش از دو گروه دیگر، به این گروه اشاره شده است. نفاق به معنى دورويى و مخالف بودن ظاهر با باطن است و به همین دلیل، منافقان در آیات و روایت، پستتر از کفار شمرده شدهاند، چون در لباس دوست ظاهر میشوند، اما از پشت خنجر میزنند و در نتیجه، خطر آنان برای اسلام و جامعه انسانی، به مراتب بیشتر از کفر است.
بامری افزود: یک سوره در قرآن کریم، به اسم «منافقون» نامگذاری شده و صدها آیه نیز به ویژگیهای منافقان و خطر نفاق پرداخته است. مثلا در آیه اول سوره منافقون، آمده « والله يَشهَدُ إِنَّ المُنَافِقِينَ لَكَاذِبُون؛ خداوند شهادت میدهد كه منافقان دروغگو هستند»، « اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُم سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ؛ آنها سوگندهايشان را سپر ساخته تا مردم را از راه خدا بازدارند، چه کار زشتی است که آنان میکنند».
وی ادامه داد: چه در صدر اسلام و چه در عصر حاضر، بعد از پیروزی انقلاب، جامعه اسلامی بیشترین آسیب را از منافقان خورده است؛ فتنه بپا کردن در موقعیتهای حساس، پيمان بستن با يهود و تشويق آنان به لشكركشى عليه مسلمين، ساخت مسجد ضرار در مدینه برای توطئه مخفیانه علیه اسلام، از نمونه اقدامات منافقان در صدر اسلام است.
این مدرس حوزه افزود: بعد از پیروزی انقلاب هم منافقان سعی کردند خود را وارد بدنه نظام کرده و از آن منفعت ببرند. برای مثال، شخص روحانیزادهای که مدتی رئیس جمهور کشورمان بود و بعد هم به خارج از کشور گریخت، هنگام تبلیغات انتخاباتی، در مناطق پایین شهر، عکس خودش را با نماز منتشر میکرد و در بالا شهر عکس خود با آمریکاییها را منتشر میکرد، که نمونه روشنی از نفاق را به تصویر کشیده بود.
وی گفت: نفاق اغلب در جوامع دینی مشاهده میشود و در یک سیستم سکولار، یا به تعبیر قرآن یک سیستم کافر، نفاق معنا ندارد، چون روحالاجتماع کفر غلبه کرده و با نفاق، از یک جنس است، اما کنار هم قرار گرفتن ایمان و کفر، موجب شکلگیری نفاق میشود.
بامری اظهار کرد: در یک جامعه انقلابی، چون هنوز کل جامعه مؤمن نشدهاند، روحالاجتماع طوری است که یک عده از مردم اشرافیت برایشان ارزش است و در روحالاجتماعِ طیف دیگری از مردم سادهزیستی ارزش تلقی میشود؛ وقتی یک فرد بخواهد هر دو قشر را راضی نگه دارد، پس نفاق در او شکل میگیرد.
انتهای پیام