به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن (ایکنا)، مطالعات میانرشتهای از جمله محورهایی است که امروزه در فضای علمی کشور مورد توجه قرار گرفته است. اساتید و دانشجویان حوزههای مختلفی برای یافتن سوژه پایاننامه و یا مقاله علاقهمند هستند که با یافتن موضوعات بکر و تازه علاوه بر ارائه مباحث جذاب و خلاقانه، بتوانند مباحث نوینی در فضای علمی و دانشگاهی ارائه دهند.
یکی از مهمترین منابعی که امروزه نه تنها در جوامع اسلامی، بلکه در دیگر جوامع به عنوان منبعی برای مطالعات میانرشتهای مورد توجه قرار گرفته، قرآن کریم است که به دلیل وحیانی بودن آن، میتواند پاسخگوی نیاز جوامع و انسانها در عرصههای مختلف به ویژه در عرصه علوم انسانی و علوم اجتماعی باشد.
جواد اللهوردی، پژوهشگر مطالعات میانرشتهای در گفتوگو با ایکنا به چالشهای پیش روی مطالعات میانرشتهای قرآنی به ویژه در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی پرداخته است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا: یکی از مباحث جدیدی که امروز به آن پرداخته میشود موضوع مطالعات میانرشتهای قرآنی است. این موضوع تا چه حد توانسته جایگاه خود را در عرصه علمی کشور بیابد.
برخی درباره آنچه امروز به آن «مطالعات میانرشتهای» گفته میشود، دچار بدفهمی در فضای علمی کشور شدهاند و مطالعات میانرشتهای را صرفاً تقلیل میدهند به بحثهای تطبیقی. یعنی تصویری که از مطالعات میانرشتهای مخصوصاً در رشته علوم دینی وجود دارد، تطبیقی است که بین علوم دقیقه، مدرن یا علوم اجتماعی و انسانی با مفاهیم دینی انجام میشود. این افراد مفاهیمی از یک کانتکست و دیسیپلین را با مباحث اسلامی تطبیق میدهند و از این تطبیق به مطالعات میانرشتهای تعبیر میکنند. مثالش مباحث مفصلی است که در مورد معجزه علمی قرآن مطرح میکنند که کاملاً بیپایه و اساس است.
ایکنا: معجزه علمی قرآن، تطبیق بین کدام رشتههاست؟
تطبیق بین علوم دقیقه مانند فیزیک و شیمی است؛ یعنی مفهومی را از شیمی و نجوم و طبیعتشناسی میگیرند و به فلان آیه قرآن کریم دلالت میکنند. بنده از این موارد به رویکرد منفعلانه در مطالعات میانرشتهای تعبیر میکنم؛ رویکردی که صرفاً به دنبال تطبیق مفاهیم است. بیهیچ گفتوگویی نمیتوان آن را مطالعه میانرشتهای دانست. مقدمه مطالعات میانرشتهای ایجاد گفتوگو بین دو علم است؛ یعنی دو علم با یکدیگر وارد گفتوگو میشوند و نتیجه آن، تولید محصول جدیدی است و نتیجهای میدهد که نمیتوان با هر یک از علوم به این فراورده دست یافت.
خواستگاه مطالعات میانرشتهای جلوگیری از خطای روششناختی تقلیلگرایی است. اصلاً مطالعات میانرشتهای چرا ایجاد شد؟ به این دلیل که میگفتند اگر مطالعات تکتباری باشد، نتیجهاش تقلیلگرایی است. یعنی اگر شما در حوزه جرم بخواهید با رویکرد جامعهشناسی، جرم را تحلیل کنید، نوعی تقلیلگرایی در آن مستتر است و عوامل جرم را به عوامل جامعهشناختی، روانشناختی یا فلسفی محدود کردهاید. مطالعات میانرشتهای گفتوگویی میان روانشناسی و جامعهشناسی ایجاد میکند تا از دل آن علمی به عنوان جرمشناسی بیرون بیاید. بنابراین بین دو علم باید دیالوگی مبتنی بر ایجاد زبان مشترک انجام شود که نتیجه آن میشود مطالعات میانرشتهای. وقتی دیالوگ ایجاد میشود که زبان مشترک ایجاد شود. وقتی زبان مشترک ایجاد نشود و دغدغهها و ملاحظات یک علم با علم دیگر نتوانند وارد تعامل شوند، دیالوگی شکل نمیگیرد، بنابراین مطالعاتی نیز شکل نمیگیرد.
بنده به تفصیل بررسی کردم؛ از زمان فخر رازی و مفسران قدیمیتر وقتی میخواستند در مورد آیهای بحث کنند به هیئت بطلمیوسی که آن موقع علم روز بوده، استناد میکردند تا الان که این چنین عمل میکنند. حتی گفتهاند هاتف اصفهانی در شعر «دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی» به ذرات اشاره داشته است. در صورتی که زبان قرآن با زبان علم دو جهان مختلف است که این مطلب به هیچ وجه عیب نیست، بلکه اتفاقاً معجزه قرآن در زبان قرآن است. زبان دین به تعبیر فلاسفه زبان گشوده است. بر این اساس شما در محضر زبان قرآن تفسیر میشوید، نه اینکه تفسیر میکنید. در صورتی که زبان علم، زبان دقیق و به قول آقای آشوری زبان باز است. وقتی وارد قرآن میشوید شروع و تمامش با منطقهایی که ما داریم نمیخواند. مثلاً اگر بخواهید کتابها را دستهبندی کنید، اینگونه نمیتوانید دستهبندی کنید چرا که این دستهبندی غیر معمول است. همانطور که کتابهایی مانند مثنوی معنوی که به زبان قرآن نزدیک شدند اینطور هستند. داستان از یک جایی شروع شده و تمام میشود اما در جای دیگری بار دیگر به داستان اشاره میشود. این ویژگی به خاطر نوع زبان قرآن است.
امروز میبینیم که در پژوهشگاه اعجاز علمی چند مهندس و دکتر مینشینند و میگویند فیزیک و قرآن چه گفته است. این ناشی از نکات روانشناختی است؛ یعنی بیشتر از یک ضعفی است همانطور که گفت «چو بید بر سر ایمان خود میلرزم». از وقتی که علم وارد ایران شد، به دلیل اینکه رویکرد پوزیتیویستی داشت افرادی مانند مرحوم بازرگان و دیگران در «راه طی شده» آمدند و گفتند آنچه در علم وجود دارد ما هم در قرآن داریم و ما چقدر خوبیم! البته این موضوع از سوی متفکران عرب مانند عبدو و احمد خان هندی و دیگران شروع شد.
ایکنا: نسبت این رویکردها با ایده بازگشت به قرآن چیست؟
نقطه عزیمت اینها علم پوزیتیویستی است؛ یعنی اینها علم مدرن را آن هم علم به معنای کاملاً پوزیتیویستی مد نظر قرار دادند. در فلسفه علم نحلههای جدید آمده است که با آن تلقی پوزیتیویستی با علم کاملاً مغایر است. نگاه پوزیتیویستی خام در علم به حاشیه رانده شده و به محاق رفته است. نحلههای جدید فلسفی که اتفاقاً نحلههای به روزی هستند حتی نگاه پوپری که خودش به دقت میگوید من پوزیتیویست نیستم (و درست هم میگوید) اما آن نگاه هم صرفاً پوزیتیویستی نیست.
اینها یک تلقی از علم را پیشفرض میگیرند و میخواهند بر اساس آن قرآن را تطبیق دهند و محصولشان را میانرشتهای معرفی میکنند. در صورتی که مطالعه میانرشتهای عمیق و اصیل جایی است که شما قرآن را اتفاقاً اصل بگیرید. یعنی به تعبیر بنده مواجهه فعال و اکتیو با قرآن به عنوان یک متن مقدس و استراتژیک داشته باشید و بروید سراغ آیات شریف قرآن و از دل آیات شریف قرآن مفهومسازی کنید نه اینکه مفاهیمی که دیگران درست کردهند را با قرآن تطبیق دهید و آن را میانرشتهای بنامید. این هر چه که باشد، میانرشتهای نیست. این را میگوییم رویکرد تطبیقی، نه رویکرد استخراجی و فعالانه.
ایکنا: با توضیحاتی که ارائه کردید به نظر میرسد با تعاریف زیادی از مطالعات میانرشتهای مواجهیم.
دقیقاً همینطور است. رویکردها و نگاههای مختلفی به بحث مطالعه میانرشتهای داریم. مطالعات میانرشتهای گفتمانی است که امروز در عرصه دانشگاهی نه تنها در ایران، بلکه در دیگر کشورها گفتمان پرطرفداری است، اما وقتی بحث دقیقی در این رابطه میخواهیم ارائه کنیم با نگاههای بسیار پراکندهای مواجهیم که تلقیشان در این رابطه تنقیح نشده است که ذیل مطالعات میانرشتهای به دنبال چه هستند.
به نظر بنده تلقی دقیقتر از مطالعات میانرشتهای گفتوگوی میان دو حوزه معرفتی است. دو دیسیپلین است که باید بین این دو حوزه گفتوگو شکل بگیرد. این میتواند تعریف دقیقی از مطالعات میانرشتهای باشد. خیلی از پایاننامهها، کتابها، مقالات و حتی برخی مجلات اسمشان مطالعات میانرشتهای است اما عملاً رویکرد تطبیقی را در آنها غالب میبینیم.
ایکنا: شاید به این دلیل است که داشتن رویکرد تطبیقی راحتتر از مطالعات میانرشتهای است.
و البته بینتیجه است. شما مفهومی از جامعهشناسی را بردارد و بگویید فلان روایت یا فلان آیه نیز همین را میگوید. این مسئله یک آسیب بسیار بزرگی به همراه دارد. علوم اجتماعی و علوم انسانی آزمایشگاه دکتر کُخ نیست که به نتیجه قطعی برسند! ذات علوم انسانی و علوم اجتماعی مجموعهای از نظریات و نه تنها مجموعهای از نظریات، بلکه مجموعهای از نظریات رقیب است. هر کسی در علوم انسانی و علوم اجتماعی کوچکترین سر رشته را داشته باشد، این را متوجه میشود که علوم انسانی و علوم اجتماعی مجموعهای از نظریات است؛ حتی علوم دقیقه مانند فیزیک و شیمی نیز این چنین است.
ما امروز جامعهشناسی ریاضیات و جامعهشناسی علم داریم. اگر طبق فلسفه علم «توماس کوهن» نگاه کنید پارادایمهای علمی داریم که با یکدیگر رقابت میکنند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. مثلاً فیزیک نیوتونی و فیزیک کوانتومی یا هندسه اقلیدسی و هندسه نااقلیدسی دو پارادایم متفاوت هستند. علوم اجتماعی و علوم انسانی به طریق اولی چنین هستند. حال اگر این را به قرآن نسبت میدهید، با دو خطا مواجه میشویم. اول اینکه، عملاً کاری نکردهاید؛ صرفا تطبیق دادهاید. خطای دوم و مهمتر این است که اینها چون به تعبیر فلسفه رایج، علم آن است که قابلیت ابطال داشته باشد تا وقتی که ابطال نشده باشد، علم است اما هر لحظه در مظان ابطال است؛ یعنی آزمایشات و تحقیققات علمی آن را تضعیف میکند. برای همین امروز برخی مسائلی که ما علم میدانستیم به محاق رفته است.
ایکنا: اگر بخواهیم وارد مطالعات میانرشتهای قرآنی شویم، گویی میخواهیم قرآن را به عنوان یک علم در نظر بگیریم. با توجه به تفاوتهایی که از گزاره علم و گزارههای قرآن مطرح کردید، این نکته چگونه توجیه میشود؟
نکته اینجاست که وقتی شما مواجهه فعالانه با متن مقدس و استراتژیک داشته باشید، برعکس آن مواجهه منفعلانه، چه اتفاقی میافتد؟ شما نمیتوانید یک ایده کلی را مطرح کنید. باید از داخل قرآن مفهومسازی کنید و این مفهومسازی را باید نظریهمند کنید. یعنی شما اینجا به قران مراجعه کردید اما به عنوان یک متن استراتژیک، از دل آن، مفاهیم و ایدههایی را گرفتید.
ایکنا: این مفهومسازی که مطرح میکنید میتواند همان تفسیر باشد؟ آیا نمونهای در طول تاریخ وجود دارد که انجام داده باشد؟
در فلسفه اسلامی، ملاصدرا در خصوص حرکت جوهری به آیاتی اشاره میکند که نشان از حرکت کوهها دارد.
بگذارید من از زبان فلسفه علم بگویم. در این حوزه میگویند بین دو مقام تفاوت است. مقام دستیابی یا گردآوری. در این مقام از کجا آوردهای نداریم. حدسها و ابطالهاست. میتوان از رویاها و خوابها و هرجای دیگر استخراج کرد. حال که میتواند از کتاب به عنوان متن مقدس به عنوان پیشفرض بیاید اما این به دایره علم به معنای مدرنش وارد نمیشود. به دایره علم وقتی وارد میشود که مقام توجیه و استدلالآوری بتوانید با روششناسی خود علم آن را اثبات کنید. این نکته خیلی مهمی است. اینکه تفاوت میگذارند بین رواشناسی دینی با رواشناسی دین و جامعهشناسی دینی با جامعهشناسی دین، تفاوتهای دقیقی است.
جامعهشناسی دینی یعنی گزارههای جامعهشناختی که در متن مقدس قابل ردیابی است. روانشناسی دینی به همین مفهوم. اما شما وقتی گزاره روانشناسانه در میآورید و میخواهید با علم روانشناسی مطالعه میانرشتهای کنید باید با روششناسی روانشناسی به محک آزمون در بیاورید. منظورم از آزمون صرفاً آزمون تجربی نیست. هر علمی روششناسی خاص خود را دارد.
مواجهه فعالانه با متن مقدس، مفهومسازی از آیات و روایات در این زمینه و به مدد روششناسی و با استفاده از روششناسی ورود اینها به حوزه معرفتی دیگر؛ این را من تعبیر میکنم به مطالعه میانرشتهای قرآن کریم.
ایکنا: شما به ملاصدرا اشاره کردید. در دیدگاه فلسفی نمونه دیگری نیز دارد؟ مثلاً وقتی میگویند روانشناسی و قرآن منظور روانشناسی و ملاصدار و فلسفه ملاصداراست؟
نه؛ از مطالعات میانرشتهای روانشناسی و قرآن دو تعیبر میشود. بحث این است که شما با چه پیشفرضی میخواهید به قرآن نگاه کنید. با پیشفرض عرفانی نگاه میکنید؛ با پیشفرض فقهی نگاه میکنید و یا با چه رویکردی سراغ متن مقدس میروید که نتیجهاش فرق میکند.
اما خارج از آن وقتی میگوییم روانشانسی دین و قرآن به نظر من آنجایی مطالعات میانرشتهای اتفاق میافتد که بتوانیم مواجهه فعالانه داشته باشیم با متن مقدس و از دل متن مقدس مفاهیمی استخراج کنیم که استخراج مفاهیم وارد دنیای روانشناسی شود. موضوعی که خودم تا حدودی کار کردم بحث مهمی است در حوزه جرمشناسی و روانشناسی و جامعهشناسی مبنی بر اینکه پدیدههای اجتماعی محصول عواملی درونی هستند یا عوامل بیرونی؟ بحثی است که در سنت جامعهشناسی و روانشناسی وجود داشته است. خیلیها در این حوزه بحث کردهاند. برخی گفتهاند که حالت سرگردانی وجود دارد؛ یعنی هم عوامل اجتماعی و هم عوامل روانشناختی در ایجاد این پدیده اجتماعی تأثیر دارد و تکعاملی نیست. حال میخواهید با ایده مرکزی وارد ادبیات قرآنی بشوید.
من وقتی داشتم در این حوزه تحقیق میکردم، رسیدم به آیه «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» (بگو هر کس بر حسب ساختار [روانى و بدنى] خود عمل میکند) (سوره اسراء؛ آیه 84). مفسران به طور مفصل بحث کردهاند که منظور از شاکله چیست. ما یک سنت تفسیرهای عرفانی به صورت مفصل داریم که این شاکله یعنی چه؟ کلمه مبهمی است. مشاهده کردم که مفهوم شاکله این ظرفیت مفهومسازی را دارد؛ یعنی جایی است که به تعبیر مفسران مختلف مفهومی است که عوامل بیرونی و درونی را به گفتوگو و تعامل با هم در می آورد. می فرماید که هر کس بر اساس شاکله خود رفتار میکند و مفسران در توضیح «شاکله» گفتهاند هم مفاهیم بیرونی را شامل میشود و هم مفاهیم درونی را. مفسران میگویند انسان شاکله خود را ایجاد میکند اما مجبور به آن شاکله است؛ یعنی ایجاد شاکله اختیاری است اما وقتی شاکله ایجاد میشود نوعی از جبر را به همراه میآورد.
این مفهوم شاکله در انسانشناسی اسلامی تعریف و تصویری را ارائه میکند. این تصویر قابلیت این را دارد که نظریهمند شود و در موردش بحث شود و تحقیقات کیفی صورت گیرد اما اینکه به دنبال جبر و اختیار بگردم، همانطور که خیلیها گشتهاند، راه به جایی نمیبرد؛ لااقل تجربه نشان داده است که از این مسئله نتیجهای به دست نمیآورید.
ایکنا: وضعیت حوزه میانرشتهای قرآن و چشمانداز این حوزه را چطور میبینید؟ آیا اساتید فن در رشتههای مختلف در این حوزه فعال هستند؟
من نمیتوان به طور قطعی داوری کنم اما اگر بخواهیم از نتایج کار و از فراوردههایی که به عنوان پایاننامه و مقاله و کتاب در میآید، استنباط کنم نمیتوان داوری مثبتی انجام داد و برای این وضعیت حتی میتوان از لفظ «اسفناک» استفاده کرد؛ یعنی به شدت دچار نوعی بدفهمی است و این بدفهمی به نتایج و کارهای نامناسبی منجر شده است.
یک تحقیقاتی شده است و در حال شکلگیری گفتمانی است اما هنوز نوپاست و تبدیل به یک گفتمان جریان اصلی دانشگاهی در ایران نشده است و محافل دانشگاهی به ویژه دانشکدههای الهیات به شدت از این حوزهها دور هستند و حتی نسبت به آن موضع دارند و وارد این مفاهیم نمیشوند که این هم دلیل دارد.
دلیلش این است که اساساً سنت مطالعات دینی به مفهوم مدرنش در کشورمان شکل نگرفته است. اگر این تفکیک را قبول کنیم که دو نوع نگاه در مطالعات دینی وجود دارد، مطالعات دینی در مفهوم سنتی و مطالعات دینی در مفهوم مدرن. مطالعات دینی در مفهوم سنتی در فقه، کلام و تفسیر خلاصه میشود. به تعبیر «جان هیک» کلمه کلیدی خداست. یعنی اینها دنبال کشف مرادالله هستند. یعنی خدا چه گفته است که ما در سنت حوزوی بسیار مفصل داریم. اما مطالعات دینی در مفهوم مدرن کلمه کلیدی، دین است که این یک شیفت خیلی مهمی است که دین به مثابه یک پدیده مورد بررسی قرار میگیرد.
محقق میتواند دیندار باشد، میتواند نباشد؛ لزوماً این نیست که دیندار باشد اما دین به مثابه یک پدیده با روشهای کیفی و تحقیقی مورد مطالعه قرار میگیرد. چنین سنتی حداقل در سطح آکادمیک ایران شکل نگرفته است. اساساً در دانشکدههای الهیات چقدر با روش تحقیق آشنا هستند. این را میتوان تعمیم داد به همه دانشکدهها. اساساً در روش تحقیق فیشبرداری درس میدهند و اصلاً با روش تحقیق آشنایی ندارند. در این صورت چطور میتوان از مطالعات میانرشتهای صحبت کنید؛ بنابراین سنت مطالعات دینی شکل نگرفته است.
ایکنا: در رشته حقوق چه موضوعاتی است که دانشجویان این حوزه میتوانند برای مطالعات میانرشتهای به آن ورود پیدا کنند؟
موضوعات بسیار مختلفی در این حوزه وجود دارد. اتفاقاً یکی از حوزههایی که بسیار نیازمند مطالعات میانرشتهای است حوزه حقوق و جامعهشناسی و مسائلی از این دست است.
نظام حقوقی ما بعد از انقلاب اسلامی مبتنی بر اسلام صورتبندی شده است. بر اساس اصل 4 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، قوانین نباید مغایرتی با فقه و دین داشته باشد. اما از طرف دیگر بعد از مشروطه نظام حقوقی ما به سمت نظام حقوقی مدرن رفته است. این مسئله ذاتاً چالشهایی ایجاد کرده است.
این که مبانی فقهی و سنتی خود را داریم اما از سوی دیگر با مسائل مدرنی مواجهیم که باید در درون نظام حقوقی خود پاسخی به آنها بدهیم، زمینه را ایجاد میکند که به سراغ میانرشتهای برویم. وقتی بخواهیم معضلات حقوقی یک جامعه را برطرف کنیم، ناگزیر جنبههای جامعهشناسانه و روانشناسانه را نیز مورد بررسی قرار میدهیم.
یکی از منابع اصلی که در ایران باید مورد توجه قرار گیرد، منبع اصلی ما یعنی کتاب و سنت است. باید بین اینها بحث و گفتوگو ایجاد کنیم تا به پاسخهای دقیقتری دست بیابیم.
به صورت مصداق میتوان به موضوع جرم و گناه اشاره کرد که یکی از بحثهای اصلی است که هنوز نظام حقوقی ایران نتوانسته حیطه گناه و جرم را مشخص کرده و رابطهشان آنها را بیان کند که آیا رابطه تساوی باید داشته باشند، یا رابطه عموم و خصوص منوجه یا عموم و خصوص مطلق.
ما رفتارهایی داریم که گناه هستند اما جرم نیستند؛ مثل دروغ که گناه کبیره است اما در نظام حقوقی جرم تلقی نمیشود. رفتارهایی نیز داریم که گناه نیستند اما جرم هستند مثل عدم ثبت واقعه ازدواج دائم. هیچ فقیهی نمیگوید که باید ازدواج دائم ثبت شود، اما قانونگذار عدم ثبت ازدواج دائم را جرم میداند و برای آن مجازات تعیین کرده است.
برای این حوزه میتوان مصادیق چالشیتری مطرح کرد. به عنوان مثال در هیچ یک از قوانین جمهوری اسلامی «ارتداد» جرمانگاری نشده است، اما مشهور فقها ارتداد را گناه میدانند و برای آن با در نظر گرفتن شرایطی اعدام در نظر گرفتهاند.
یکی از معضلات ما «رجم» است که برای آن در قرآن مجازاتی ذکر نشده اما در روایات آمده است. ارث، شهادت و دیه زنان مصادیق دیگری است که امروز جامعه ما با مسائل پیرامون آن مواجه است.
واقعاً این موضوعات چالشی برای دادگستری هستند که نیاز به مطالعات میانرشتهای و مراجعه به مبانی روایی، قرآنی و بحثهای جامعهشناسی و حقوقی دارد.