به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، امام موسی کاظم(ع) نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در كنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغاز کردند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبه دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسههایى به جا نهادند كه تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنىالعباس ادامه یافت. نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم كه چندین قرن از مبارزات امام میگذرد، مردم آزادیخواه به دستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و طراحان نقشههاى ضدانسانى را شایسته نام انسانى نمیدانند. اكنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است.
نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیكران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى امام کاظم(ع)، همه و همه صفات ویژهاى بودند كه هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجستگیهاى فضیلت امام کاظم(ع) هركدام به نوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالى هارون شود و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقدهها و حقارتهاى خود را جبران کند و التیام بخشد غافل از آنكه این نوع شكنجهها روز به روز بر مقبولیت و محبوبیت امام مىافزود و عامل شكست و سقوط هارون را فراهم میساخت.
هارون و دیگر ستمگران مادهگرا نمیتوانند درك كنند كه شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است كه نمونه مجاهدین حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت هستند. اگر دیگران با لیت، لعل، آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میكنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجاندهاند و به شهادت افتخار میكنند كه نصیب آنان گردد چون شهادت آنان به عنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آن را در كام آنان شیرینتر و گواراتر میسازد.
در سال 179 بود كه هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پارهاى از سعایتها و گزارشهایى كه درباره فعالیت روحانى امام کاظم(ع) به او رسانده بودند، او را از مدینه تبعید كرد و زندانى و بازداشت کرد ولى زندانهاى مكرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر(ع) را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد. یكبار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت کرد و سپس پیش فضل بن ربیع یكى از آجودانهاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهك محبوس ساخت كه تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول كشید كه توام با شكنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.
هارون با دریافت نامه عیسى بن جعفر دستور داد امام را از بصره به بغداد منتقل سازند و تحتنظر مخصوص خود قرار دهند، از این رو او را به یكى از آجودانهاى خاص خود به نام «فضل بن یحیى» سپرد تا مراقبت لازم از ایشان به عمل آورند. فضل او را در یكى از اطاقهاى منزل خود جا داد و افراد خاصى به عنوان بررسى حالات روحى او و جاسوسى و گزارش كار او تعیین کرد تا در كردار و اعمال او دقت و كنجكاوى بیشترى به عمل آورند.
امام مشغول عبادت و اطاعت الهى بود اغلب روزها را روزهدار و شبها را تا صبح به تهجد و شب زندهدارى مشغول بود و هرگز از عبادت و راز و نیاز لحظهاى غفلت نداشت فضل نیز با مشاهده این اعمال و رفتار از وجدان خود شرمنده و متاثر شد و نتوانست در مبارزه با خواستهاى وجدان بیش از حد اصرار ورزد و از این رو در زندگى امام توسعه داد و در تعظیم و تكریم و احترام و جلب رضایت او كوشید.
هارون در منطقه «رقه» بسر میبرد كه گزارش محبتها و احترامات فضل را بر او رساندند او از این عمل فضل ناراحت شد و گفت به او بنویسند: «این عمل تو بسیار ناگوار است تو ماموریت دارى كه با رسیدن نامه او را بقتل برسانى» فضل نامه را خواند اما از اجراى دستور آن سرپیچى نمود. خبر استنكاف فضل به هارون رسید او در نامه دیگرى به عباس بن محمد نوشت و در آن نامه متذكر شده بود شما از وضع عمومى موسى بن جعفر (ع) بررسى دقیق به عمل آورید و اگر در رفاهیت و آسایش بسر میبرد او را از فضل بن یحیى تحویل بگیرید».
آمده است، یحیى بن خالد با جمعى از ماموران عالی رتبه از «رقه» به طرف بغداد رهسپار گشت مردم به استقبال او شتافتند و از هر طرف دور او را گرفتند و در مورد مسافرت او پرسشها كردند. او براى رد گم كردن گفت: من براى تعدیل مالیات و نظارت بر امور كارگران خلیفه آمدهام و چند روز اول هم به این قبیل امور اشتغال ورزید. اما پس از چند روز سندى ابن شاهك را به حضور خود خواست و دستور مخصوص هارون را در مورد قتل امام موسى بن جعفر(ع) به او اعلام کرد و او هم پذیرفت».
در یكى از وعدههاى غذا زهرى در طعام او وارد ساخت و به حضرت خوراند و برخى معتقدند كه زهر را در خرما قرار داد و به هر صورت كه باشد امام در اثر مسمومیت، دچار تب شدیدى گردید كه فقط سه روز زنده ماند. در روز سوم، رهبر و امام معصوم مسلمانان جان به جان آفرین تسلیم نمود و در راه تبلیغ احكام خدا به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
پس از شهادت امام(ع) كه در اثر مسمومیت صورت گرفته بود سندى چند تن از روحانى نمایان دربارى را كه در جمع آنان «هیثم بن عدى» نیز بود وعدهاى از ریش سفیدان معتمد بغداد و جمعى از ارتشیان و سرداران را بر سر جنازه امام حاضر ساخت تا آنها نبودن اثر جراحت یا خفگى و مسمومیت و دیگر علائم و آثار جنحه و جنایت را تصدیق و گواهى نمایند و برگى را امضاء نمایند كه او با اجل طبیعى از دنیا رفته است آن معتمدان محلى همگى گواهى خود را در پائین ورقه به ثبت رساندند كه موسى بن جعفر(ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است. سپس تابوت را روى پل بغداد نهاده به عنوان رفع تهمت، ننگ و نكبت از خود در میان مردم اعلام داشتند كه همگان بیایند و مشاهده و داورى كنند كه موسى بن جعفر(ع) با اجل طبیعى خود از دنیا رفته است.
منابع:
رشاد مفید ص 251 نجف ـ نور الابصار شبلنجى ص 104 ـ اسعاف الراعبین ص 148
داستان مسمومیت امام را از مورخین اهل سنت ـ علامه ابن صباغى در الفصول المهمه ص 220 شبلنجى در نور الابصار ص 491 ابن صباغ مالكى در اسعاف الراغبین ص 148 ابن حجر هیثمى در الصواعق المحرقه ص 191 سید عبد الغفار الغفار در ائمه الهدى ص 111 و مسعودى الذهب ج 3 ص 365 نقل نمودهاند. در آن كتاب چنین افزوده شده است موسى بن جعفر در پانزدهمین سال حكومت هارون در سن 54 سالگى در بغداد بر اثر مسمومیت درگذشت.
ارشاد مفید ص 282 ـ او در پایان میافزاید، میگویند شاید علت اینكه بدن امام را روى جسر نهادند بر این اصل بوده باشد كه جمعى از شیعیان در مورد امام عقیده داشتند كه او همان قائم منتظر است و حبس طولانى امام آن عقیده را مستحكمتر نموده و میگفتند این حبس طولانى، غیبت قائم است، یحیى بن خالد از این نظر دستور داد میان مردم اعلام كنند كه این همان بدین موسى بن جعفر است كه رافضیان میپندارند او همان قائم منتظر است كه نمیمیرد و همگان نگاه كردند و شهادت دادند.
حقیقت مطلب هر چه باشد امام در اثر مقابله با ستمگرى ها و دیكتاتورى هارون به شهادت رسید و اهانتى را كه هارون در حق امام مرتكب گردید صفحات ـ تاریخ را سیاه كرده است.
انتهای پیام