به گزارش ایکنا؛ کرسی «حکمرانی در قرآن»، امروز 20 شهریورماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین نجف لکزایی، رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
در بحث حکمرانی قانونی و قانون حکمرانی در قرآن در سطح مقدمات بحث هستیم و در این جلسه به مفهومشناسی میپردازیم و میخواهیم ببینیم بحث قانون در قرآن کریم چطور مطرح شده است. یک تعریف مقدماتی بیان میکنم و سپس در جلسات آینده به مرور این تعریف کامل میشود. فعلاً تعریف پیشنهادی ما در میان تعاریف مختلف که از فقها صورت گرفته، تعریف شهید صدر است که از منظری که ما داریم مناسب است. یکی از واژههایی که به قانون نزدیک است، کلمه حکم و حکم شرعی است. شهید صدر میگویند حکم شرعی تشریع الهی برای تنظیم زندگی انسان است. با رویکرد فرایندی که ما در بحث حکمرانی داشتیم، بیان شد که حکمرانی راهبری عاقلانه و عادلانه قدرت از مبدأ تا مقصد است؛ یعنی تمام زنجیره حکمرانی قرار است در معرض قانونگذاری قرار بگیرد و میتوان گفت قانون وقتی به بحث حکمرانی وارد شود، مراد این است که در زنجیره حکمرانی از مبدأ تا مقصد، قواعد عادلانه حاکم باشد.
پس اجمالا تعریفی برای قانون داریم و وقتی میگوییم حکمرانی قانونی یعنی اینکه از مبدأ تا مقصد، تمام این زنجیره تحت هدایت و اشراف یک قواعد خاصی است که در نگاه قرآنی میگوییم باید عاقلانه و عادلانه باشد که از حیث نظری و عملی است. اسلام و قرآن از مردم نخواسته که از قانون به هر قیمتی اطاعت کنند و اگر قانون عادلانه و عاقلانه نباشد باید با آن مبارزه کنیم و به همین دلیل برای قانونگذاران شرایط خاصی وضع شده است. البته تعاریف دیگری هم آمده که به آنها تکیه نداریم و تکیه اصلی ما روی همین تعریف است، هرچند که دقیقتر میشود. البته این تعریف هم صحیح است که بگوییم قانون تشریع شارع در زمینه افعال مکلفین است که اعم از حقیقی و حقوقی است. برخی تعریفات دیگر نیز داریم که گفته شده در اصطلاح میگوییم حکم یا همان قانون یا تشریع صادر شده از خدا خطاب خدا است که به افعال مکلفین تعلق میگیرد، اعم از اینکه به صورت اقتضا، تخییر یا وضع باشد.
اولین واژه که باید در قرآن مورد توجه قرار دهیم حکم است. حکم در لغت یعنی بازداشتن و منع کردن با هدف اصلاح. البته حکم به معنای فرمان و رأی قاضی هم آمده است و به قاضی و فرمانروا و حاکم هم اگر حاکم گفته شده، از این حیث است که از ظلم منع میکند؛ یعنی میگوییم حکم حاکم که یک وقت قاضی یا یک وقت فرمانروا منظور است که جلوی ظلم ظالم را میگیرد و در مورد حکیم نیز از اینرو است که فرد حکیم با برخوردار شدن از فضائل باعث میشود از رذیله منع شود و انسان فاضل از رذائل خود را منع میکند. پس کسی برخوردار از حکمت است که مانعی در وجود خود را دارد که نمیگذارد به سمت رذائل برود. در سوره مائده این تعبیر آمده که آیا اینها به دنبال قوانین جاهلی هستند؟ اگر دنبال قانون هستید، چه قانونی بهتر از قانون خدا است؟ اگر بخواهیم یک سوره را به عنوان بحث قانون استفاده کنیم، سوره مائده است که در جلسات آینده مورد تدبر قرار میدهیم.
واژه دومی که در قرآن آمده و میتوانیم در بحثهای قانون از آن استفاده کنیم و شبیه واژه حکم است، مشتقات تکلیف است. در سوره بقره آمده است «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»؛ یعنی قواعدی که متوجه رفتار شما میشود، در حد قدرت و وسع شما است. این خیلی رایج است و سوم ماده قضا است و گاهی اوقات ماده قضا در قرآن کریم به معنای حکم قانونی به کار رفته است، مانند «إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا»؛ یعنی وقتی خدا و رسولش نسبت به امری حکم کند، کسی نمیتواند آن را به هم بزند. واژه چهارم نیز فرض است که به واجب ترجمه میکنیم و در سوره احزاب نیز «فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» را داریم. شرع و وصی نیز واژههای پنجم و ششم هستند. تعبیر هفتم حدود الله است. حدود از حد به معنای مرز، افاده قانون میکند. تعبیر هشتم نیز حُرُمات الله است. حرمات به مطلق دستورات خدا و هم به محرمات گفته میشود. واژه نهم عبارت از شعائر و واژه دهم نیز امرالله است. عهدالله، آیاتالله، ما انزل الله، امانت، کُتب، حُرِمت و حلال نیز از واژههای دیگر هستند.
واژگانی که بیان شد، واژگانی هستند که میتوانیم با نظر به آنها، قوانین قرآنی را از آنها استنباط کنیم و البته انحصاری هم وجود ندارد. خود واژه قانون در قرآن کریم نیامده است، اما واژگان دیگری که بیان شد، در قرآن آمده که این مفاد را میرساند.
اما بحث دیگر در باب اقسام قوانین است که علمای اصولی ما بحث کردهاند. البته در لسان فقهای ما از آن به احکام یاد میکنند و ما میتوانیم بگوییم قوانین تکلیفی و وضعی داریم و در میان ما احکام تکلیفی خمسه مشهور است و تقسیمات دیگری نیز مطرح است که وارد نمیشوم. اما تقسیم دیگری در باب احکام است که به واقعی و ظاهری تقسیم میشود و همچنین احکام اولی و ثانوی، مولوی و ارشادی، امضایی و تأسیسی را داریم که این مورد اخیر بحثش مهم است؛ یعنی برخی احکام را شارع تأسیس و برخی قوانین را نیز تأیید کرده است. همچنین تقسیم احکام به شرعی و حکومتی را نیز داریم. البته بهتر این است که احکام اولی، ثانوی و حکومتی را داشته باشیم.
در اینجا باید به پیشینه قانونگذاری در قرآن هم اشاره کنم که به این نکته اشاره شده است. قدر متیقن این است که از زمان حضرت نوح(ع) به بعد دیگر قانونهای الهی را داریم و در این مورد اختلافی نیست که از زمان نوح(ع) به بعد قانون داشتهایم. اختلاف به قبل از نوح(ع) برمیگردد که آیا انبیای قبل از ایشان هم قوانین شرعی را آورده بودند یا خیر. برخی گفتهاند از زمان حضرت آدم قانونهای الهی را داشتهایم، اما برخی هم میگویند که نظامات قانونی از نوح(ع) به بعد آمده است، اما سوال این است که پیش از نوح(ع) مردم چه میکردند که پاسخ میدهند از آدم تا نوح انسانها به حکم عقلشان عمل میکردند.
بحث دیگر نیز گستره قوانین الهی در قرآن است که میتوان از احکام و قوانین الهی یاد کرد. این هم محل بحث قرار گرفته است. برخیها از سه دسته قانون در قرآن صحبت کردهاند و گفتهاند در قرآن قوانین اعتقادی، اخلاقی و عملی داریم. برای قوانین اعتقادی مثالی که زده میشود، حرمت شرک و وجوب ایمان است. یا در مورد قوانین اخلاقی گفته شده که قرآن میگوید غیبت نکنید یا میگوید ای مردم توبه کنید. بحثی که واقع شده این است که آیا میتوانیم امور باطنی را به عرصه قانونگذاری بیاوریم؟ در حقیقت چیزی که باطنی است مربوط به تنظیم روابط انسان با خدا است یا در حوزه اخلاق به فعل نفس برمیگردد و مثلاً ریا یک امر نفسانی است و قابل فهم بیرونی نیست که بگوییم کار خلاف اخلاق کرده یا خیر، اما گاهی مسئلهای که بُعد اعتقادی یا اخلاقی دارد، از حیث دیگری بعد قانونی پیدا میکند که حیث تجلیات بیرونی است و تظاهرات بیرونی توحید و شرک را میتوانیم بسنجیم.
مبارزه ابراهیم(ع) با شرک دو جنبه دارد؛ یکی اینکه به مردم بگوید باورهای خود را اصلاح کنید و یکی اینکه به این تجلیات شرک در سطح جامعه بپردازد و اینها را از جامعه پاک کند. در اخلاق نیز همینطور است و یک وقت فعل نفس را مطرح میکنیم که در کانون قانونگذاری نیست، اما یک وقت مراد ما فعل بیرونی است؛ یعنی وقتی یک نفر عیب دیگری را مطرح میکند که با لذت بردن است که غیبت است، اما یک وقت است که میگوییم خود این کار از لحاظ فقهی چه جایگاهی دارد و تجلی بیرونی پیدا میکند و از آن حیث که به کنش انسان مربوط میشود، میتواند محل قانونگذاری قرار بگیرد. مثلاً اگر کسی شهادت دروغ بدهد، موجب آسیب به دیگران میشود و از این حیث قانونگذاری میشود و مواردی که در قرآن کریم لسان بیان حکم و قانون در ارتباط با باورها و فضائل و رذائل را داریم، از این حیث است و گستره قوانین الهی در قرآن کریم همه ساحات انسان را میگیرد اما به لحاظ قانون چون قانون ساحتهای رفتاری را پوشش میدهد، اینها نیز ساحتهای رفتاری را پوشش میدهند.
انتهای پیام