به گزارش ایکنا؛ کریم فیضی، نویسنده و قرآن پژوه در یادداشتی به مناسبت 20 مهرماه روز بزرگداشت حافظ، به ابعاد و ظرایفی از آثار این شاعر پرآوازه پرداخته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
حافظ شاعری است ابدی و نامیرا که بیگانه با مرگ، میان واژههایش و در ترکیباتش و با قطعههایی که به رنگ الماس آفریده است، به زندگی خویش ادامه میدهد و البته زندگی نیز میبخشد.
او سرشتی ویژه دارد. در میان شاعران بزرگ کمتر شاعری را میشناسیم که سرشتی چون حافظ داشته باشد؛ سرشت رقم زدن سرنوشت خویش با دست خویش. به نظر میرسد حافظ تنها شاعری است که سرنوشت خویش را خود تعیین کرده و با کلمات خود آن را برای خویش محتوم ساخته است، در وهله اول به مدد کلماتی که انتخاب نکرده و در وهله دوم با کشف نیروی کلماتی که انتخاب کرده است. قبل از توضیح مقصود اصلی، نخست باید روشن کنم که مقصود از «کلمه» در اینجا، صرف واژه نیست، بلکه حالت مفرد و بسیط چیزی است که جملات از آن ساخته میشوند و آنگاه آنها بیت یک شعر را تشکیل میدهند و مجموع آن بیتها شعری را میسازند و میپردازند و تعداد گستردهای از آنها مجموعهای را میآفرینند که در نهایت به دیوانی در حجم و اندازه دیوان حافظ منتهی میشود: دیوانی با کمترین حجم قابل تصور.
نکته شایان دقت این است که دیوان حافظ به لحاظ کم و حجم، از کمحجم ترین دیوانهای زبان فارسی است. در مقایسه با دیوانهای شناخته شده فارسی، مثل شاهنامه، مثنوی، غزلیات شمس، آثار گسترده عطار، نظامی، سعدی شیرازی و حتی سنایی غزنوی، حافظ به طور آشکار کمترین میزان شعر را از خود به یادگار گذاشته و در واقع، دنیا را با دیوانی نه چندان مفصل به جنبش درآورده و معطر کرده است چرا که مجموع غزلیات به رسمیت شناخته شده نسخههای معتبر دیوان او، بیش از چهارصد غزل و کمتر از پانصد غزل است که گاه برخی از خود همین غزلها کمتر از شش بیت است! بنابراین با یک محاسبه سرانگشتی میتوان تخمین زد که مجموع ابیات دیوان حافظ، کمتر از سه هزار بیت باشد که کمتر از یک بیستم سرودههای شاعری چون صائب تبریزی است با هفتاد هزار بیت.
شاید تنها راز موفقیت حافظ در این نکته نهفته نباشد که شعر زیادی نسروده است، اما بدون شک یکی از رازهای توفیق حافظ دقیقاً در این نکته مستور است که جرئت و شهامت از بین بردن آن بخش از آثار خودش را که به هر دلیلی نمی پسندید یا آنها را مکرر میدانست یا احساس میکرد موجب تطویل و اطناب اند و هنر اصلی اش را به سایه و محاق میبرند، به کمال و جسورانه و چه بسا با اندکی بی رحمی بتوان گفت «بی رحمانه» دارا بود و این البته خود هنری مجزا از هنرهای حافظ است که به نظر میرسد دیگران، از آن به طور کامل بی بهره بوده اند. چون جز حافظ شاعر دیگری را سراغ نداریم که در موردش گزارشی از این لون در دست باشد که: دو سوم سرودههای خویش را در زمان حیات خویش و در اوج مقبولیت شعرش با دست خویش بی واهمه از صحنه روزگار محو کرد.
تردیدی نیست که در صورت صحیح بودن این روایت – که با قوانین عقل و منطق کمال تطابق را دارد – در لابلای شعرهای از بین رفته حافظ بی شک شعرهایی نادر با کلماتی درخشان و جملاتی تابناک وجود داشته است که با شمشیر حذف حافظانه حافظ تا ابد از دسترس خارج شده و بعد از موجودیت یافتن و منور شدنشان به وجود، معدوم گشتهاند. فارغ از بهت انگیز بودن اصل عمل، نکته اینجاست که نفس این عمل علاوه بر اینکه احتیاج به شهامتی بی پایان دارد، محتاج نگاهی دقیق است که باید آن را هنری ورای هنر شاعری تلقی کرد: هنر ابدی ماندن.
در واقع، حافظ غیر از داشتن هنر شاعری و واجد کلمات جاودانه بودن و آنها را در خدمت ایجاد و آفرینش گرفتن، هنری دیگر داشته که نه تنها مکمل هنر اصلی اوست بلکه مافوق آن میایستد و آن هنر تشخیص کلمات ابدی از کلمات غیرابدی است. به دیگر سخن، برخلاف دیگران که آثاری گسترده کران فراهم میآورند و ضعیف و قوی را در کنار هم به دست تاریخ میسپارند تا آیندگان درباره شان قضاوت کنند و تصمیم بگیرند، برای اولین بار، این نقش خطیر را شاعری خود برعهده گرفته و در انتخابی که امروز در صحت آن کوچکترین تردیدی نداریم، صرفاً انتخاب شده های برگزیده خویش را به عنوان شعر و به عنوان «دیوان» به دیوان تاریخ واگذار کرده است.
باری، حکم قاطع داوری به نام زمان و رسوخ و نفوذ بیمانند شعر حافظ در رگهای زندگی و زمانه و حتی قلب ادب جهانی، به تنهایی برای اثبات این واقعیت که او بهترین ممکن کار را در حق شعر خویش کرده و دقیقترین انتخاب ممکن را به عمل آورده است کفایت میکند تا در نهایت بتوان گفت: آنچه از حافظ برجای مانده است، صرفاً شعرهایی زاییده تخیل نیست، بلکه ملاک و معیار شعر و شاعری و شعور هم هست، کلمات و جملات جاودانهای که هر کدام رایحهای از ابدیتی زوال ناپذیر را با خود حمل میکنند، مثل این بیت جاودانهاش:
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
و مثل این بیتش:
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق