به گزارش ایکنا، هفتمین جلسه از دوره تفسیر پژوهی به همت آکادمی بینالمللی حکمت، شب گذشته، 20 فروردین، با موضوع «دانشهای زبانی تفسیر» با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین علیرضا قائمینیا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید.
بسیاری از کسانیکه برای اولین بار اصطلاح زبانشناسی را میشنوند این تصور اشتباه را دارند که منظور همان مباحث ادبی همانند صرف، نحو، بلاغت و ... است که اتفاقاً در حوزه مطالعات قرآنی نیز به میزان زیادی مطرح شدهاند. این تصور درستی نیست همچنان که دستهای دیگر این تصور نادرست را دارند که گمان میکنند منظور ما لهجهها و گویشهای مختلف در یک زبان است بنابراین وقتی از زبانشناسی و تفسیر صحبت میکنیم دنبال مقایسه لهجههای مختلف زبان عربی هستیم لذا ناچارم در ابتدا تصوری که میتوان از زبانشناسی ارائه داد را شرح دهم و سپس به کارهایی که میتوان در حوزه فهم و تفسیر قرآن بر اساس زبانشناسی انجام داد بپردازم.
علم زبانشناسی چه کاربردی دارد؟
زبانشناسی یکی از دانشهایی است که در قرن بیستم به شدت مطرح شده اما از مباحث دیرینه و سنتی است. این دانش با مطالعه و بررسی علمی زبان بشر سر و کار دارد. زبان از نمادها و علامتهایی تشکیل شده که ساختار و ترکیب خاصی دارند و جملات خاصی را پدید میآورند و نظام خاصی نیز بر آن حاکم است هرچند که این نمادها قراردادی هستند و توسط انسانها وضع میشوند. از سوی دیگر زبانشناسی از زبان طبیعی بشر بحث میکند و هدف آن مطالعه علمی زبان بشر با طیفهای مختلف است. خصوصیت اصلی زبانشناسی این است که اولاً خصلت علمی دارد یعنی دارای روش است و دوم اینکه زبانشناسی نامی برای مجموعه گستردهای از دانشهای زبانی است و به عنوان مثال نحوشناسی از صورتِ کلی زبانها و کاربردشناسی از نسبت معنا و سیاق و کاربر بحث میکند.
بنده به برخی از خصوصیات مطالعات زبان شناختی در حوزه قرآنی اشاره میکنم. اولین خصوصیت این است که این مطالعات نظاممند هستند و محقق بر اساس پارادایم خاصی به این مباحث ورود میکند. خصوصیت دوم این است که بر مفروضات فلسفی اندکی تلاش میکنند استوار شوند و با یک سری مفروضات عرفی شروع میکنند چون طبیعی است که زبان بشر در یک فضای عرفی و روزمره شکل گرفته و واضعان زبان، فلاسفه نبودهاند بلکه مردم کوچه و بازار و عوام بودهاند و به خاطر رفع نیازهای روزمره و ارتباط برقرار کردند با دیگران زبان را وضع کردهاند بنابراین تا آنجا که ممکن است باید از پیشفرضهای متافیزیکی دوری کرد.
نقد ایزوتسو به زبانشناسی تاریخی
خصوصیت دیگر این است که از شاخهای به شاخه دیگر متفاوت است و برای مثال در زبانشناسیِ شناختی به رابطه ذهن و زبان اشاره میشود و در بقیه شاخهها هم موارد تخصصی، مورد بحث قرار میگیرد. البته طبیعی است که در اینجا باید با کمک تفکر انتقادی جلو رفت و به کمک این تفکر، از مواردی که امکان استفاده در حوزه مطالعات قرآنی دارد استفاده کرد. برای مثال یکی از حوزهها در مطالعات قرآنی، زبانشناسی تاریخی است که برای مدتی طولانی پارادایم حاکم در حوزه زبانشناسی بود.
در زبانشناسی تاریخی برای اینکه معنای یک کلمه را پیدا کنیم باید سیر تطور تاریخی آن را بررسی کنیم و مثلاً اگر قرار است یک کلمه قرآنی همانند «رَب» را بررسی کنیم باید سیر تاریخی آن در زبان عربی، عبری یا کتاب مقدس را بررسی و سپس به قرآن برسیم. لازم به ذکر است که روش بسیاری از مستشرقان، زبانشناسی تاریخی بوده است.
ایزوتسو در کتاب «خدا و انسان در قرآن» میان دو معنای کلمات قرآن فرق گذاشت که یکی معنای اصلی است که کلمه در بیرون از نظامِ معناییِ قرآن و در زبان عربی دارد و زبانشناسی تاریخی در اینجا کاربرد دارد اما یک معنای نسبی هم کلمات قرآن دارند که درون متن قرآن نسبت به کلمات دیگر پیدا میشوند و در اینجا زبانشناسیِ تاریخی راهگشا نیست و نقدی که ایزوتسو به زبانشناسی تاریخی دارد همین است.
جایگاه زبانشناسی نقشگرا در مطالعات قرآنی
زبانشناسی ساختارگرا تاکنون بیش از سایر جریانات در حوزه مطالعات قرآنی مورد توجه قرار گرفته و دلیل آن نیز نقد ایزوتسو به جریان تاریخی بوده است. در چند سال اخیر نیز توجه به زبانشناسی شناختی و زبانشناسی نقشگرا زیاد شده که به بیان ارتباط بخشهای مختلف قرآن با یکدیگر میپردازد اما این روش هنوز جای خود را در مطالعات قرآنی پیدا نکرده است؛ هرچند که روشی تنومند است و دستاوردهای زیادی دارد. البته همه این شاخهها، دستاوردهای مختلفی داشتهاند که باید به آن توجه شود تا مشخص شود که معانی کلمات قرآنی و را چگونه پیدا و معانی جملات را با چه قواعدی تعیین کنیم.
حوزه زبانشناسی خلاقیت بسیاری به همراه دارد و میتوان به کمک آنها مطالعات خاصی را در زمینه قرآن مطرح کرد و توسعه داد که در مطالعات کلاسیک قرآنی وجود نداشته است. این مطالعات زبانشناسی هم بر روی ادبیات عرب و هم مطالعات قرآنی تأثیر دارد و البته وابسته به ابتکاری است که زبان شناس در حوزه مطالعات قرآنی دارد. در سالهای اخیر برخی ابتکارات در زمینه مطالعات قرآنی برجسته شده که لازم است اشاره کنم. برای مثال مباحث ایزوتسو گرچه عمق لازم را ندارد اما به یک معنا سرآغاز مباحث زبان شناختی در زمینه مطالعات قرآنی در دوره جدید است و از این جهت مورد توجه قرار گرفته است. وی متأثر از زبانشناسی ساختارگرا، مباحث خود را مطرح میکند اما نباید از تحقیقات ایشان، پیشرفته بودن خاصی که از مباحث زبانشناسی در مطالعات قرآنی انتظار میرود را داشته باشیم.
جریانات زبانشناسی با هم ستیز ندارند
نکته دیگری که باید اشاره کنم این است که جریاناتی که در زبانشناسی به چشم میخورد و روز به روز کاربرد بیشتری در مطالعات قرآنی پیدا میکند همانند جریانات در فیزیک یا دانشهای دیگر نیست. در فیزیک یا مکانیک، برای مثال، مکانیکِ نسبیت، مکانیک نیوتون را کنار میزند اما جریانات زبانشناسی، با همدیگر سر ستیز ندارند و بسیاری از آنها ممکن است با هم ترکیب شوند و جریانات جدیدتری را ایجاد کنند همانگونه که امروزه میبینیم زبانشناسی نقشگرا با زبانشناسی شناختی ترکیب میشود و جریانی توانمندتر از هر دوی آنها را ایجاد میکند لذا طبیعی است که استفاده از این زبانشناسیها میتواند کار تحلیل متن قرآن را راحتتر کند.
البته نباید مطالعات سنتیِ ادبی را کنار گذاشت چراکه چهارده قرن است که در این زمینه کار میشود و این مطالعات هم باید با زبانشناسی جدید تلفیق شده و از تحلیلهای آنها در زبانشناسی جدید استفاده شود تا جریانی قوی را در زمینه مطالعات قرآنی پدید بیاورد. امروزه مطالعات قرآنی دچار نوعی از انسداد و توقف شده و طبیعی است رفع این انسداد تنها با بهرهگیری از جریانات زبانشناسی جدید و مطالعات روشی جدید ممکن است و بدون آنها نمیتوان لایههای جدیدی از معنای آیات قرآن را کشف کرد.
انتهای پیام