محمدجواد گودینی، نویسنده، پژوهشگر دین و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بیان نکاتی درباره عرفان شیخ نجمالدین رازی پرداخته که متن یادداشت را در ادامه میخوانید.
عرفان (Mysticism) زیباترین حالت عشق بشری را که همان شیدایی و دلدادگی به معبود بیمانند و بیانتهاست، به تصویر کشیده و شرح جانسوز هجران آدمی از وصالِ پروردگار یگانه بوده و از این رو عشقی است که به وصف ناید و در دفتر نگنجد و زیباترین تجلیِ دوستی بنده به آفریدگار خویش است و نوعی شناخت توام با شهود و ادراکِ غیر قابل توصیف دانسته میگردد که شناختی فراحسی و فراعقلی بوده و خردِ بشر را یارای درک کامل آن وجود ندارد. (مبانی عرفان نظری، ص5).
عشق عرفانی، عشقی بیمنتهاست و از این رو زبانی تازه در ادبیات عرفانی پدید میآید که به شرح و بسط واژگان و اصطلاحات عرفانی و معرفتی که در کلام بزرگان پدیدار گردیده و مقصود آنان از به کار بستن این واژگان، پرداخته و خود عالمی دگر است. (فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص5- 2). پیدایش عرفان در جهان اسلام به سده نخست هجری باز میگردد و نقطه آغازین این جریان دنبالهدار و پیوسته در میان پیروان این دین آسمانی، آیات قرآن، سخنان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت طاهرینش(ع)، سیره پیشوایان دین(ع)، اصحاب و پیروانشان ارزیابی میگردد. برخی بر این باورند واژه تصوف و صوفی، از صُفّه (به معنای سکو) میآید و طلیعه این حرکت در جهان اسلام، اصحاب صفه میباشند؛ همان یاران پیامبر اعظم(ص) که در تنگدستی میزیستند و جایی برای خود نداشته و در مسجد پیامبر(ص)، سکویی برای آنان مهیا کردند. این جماعت دین باور و مخلص، ارادت بسیاری به آیین توحید داشته و از دنیا و خوشیهای آن، بهرهای نداشتند و در دفاع از دین و ارزشهای آن پایمردی فراوانی ابراز میکردند. (روند زهد و تصوف و عرفان در گستره اسلامی ایران، ص12).
در ادامه نیز جریان عرفانی، زهد و معرفتگرایی در میان چهرههایی همچون ربیع بن خثیم، حرم بن حیان، اویس قرنی، مسروق أجدق، حسن بصری، ایوب سجستانی، داود بن نصیر طائی، فضیل بن عیاض، ابراهیم أدهم و ... ادامه مییابد که بیشتر از یاران و دوستداران اهل بیت(ع) بوده و از دریای معرفتِ ایشان(ع) بهرههایی جستند و خود نیز به جایگاهی دست یافتند و نامشان ماندگار گردید. با غروب خلافت اموی و روی کار آمدن عباسیان نیز جریان عرفان و تصوف در جهان اسلام با چهرههایی همچون حارث محاسبی، جنید بغدادی، منصور حلاج و ... ادامه یافت.
عرفان اسلامی در میان ایرانیان نیز با استقبال گستردهای روبهرو بود و از همان ابتدا چهرههای برجسته و ناموری را از میان ایرانیان که با عشق فراوان آیین اسلام را پذیرا شده و آموزههای آن را سرلوحه جان و کردار خویش میساختند، پدیدار گردید؛ چهرههایی همانند سلمان فارسی (صحابی سترگ، زاهد، خردمند و دلداده اهل بیت«ع»)، بایزید بسطامی، سهل تستری، شهاب الدین سهروردی و ... (عرفان، اسلام، ایران و انسان معاصر، ص14- 11).
یکی از چهرههای نامور و کم نظیر عرفان اسلامی در میان ایرانیان، عارف بزرگ نجم الدین ابوبکر بن محمد بن شاهاور رازی بوده که به نجم الدین دایه نیز شهرت یافته است. او به سال 573 هجری در شهر ری دیده به جهان گشود و روزگار کودکی و نوجوانی وی در شهر زادگاهش سپری گردیده است. وی در زمانی متولد گردید که جهان اسلام با مشکلات اجتماعی و سیاسی فراوانی دست به گریبان بود و شاید همین آشفتگی و نابسامی او را بر آن داشت ترک شهر و دیار کرده و به سفر بپردازد و از سرزمینهای فراوانی همچون حجاز، مصر، شام و عراق دیدن کند. (مرصاد العباد، ص19). از شوربختی، روزگار زمان وی مصادف میگردد با حمله سهمگین مغولان به سرزمینهای اسلامی و شیخ نجم الدین از شاهدان این حمله ددمنشانه تاتار به بلاد اسلامی بوده است. وی تصریح میکند مغولان از جیحون گذشته و از راه بلخ و هرات به طوس رسیدند. گروهی نیز به دنبال سلطان خوارزمشاهی به دنبال وی روانه شدند. (همان، ص21).
شیخ نجم الدین هجوم مغولان را که به کشته شدن گروه بسیاری از مردم، اسارت، خرابی و ... منجر گردید، این چنین شرح میدهد: ... لشکر مخذول کفار تاتار استیلا یافت بر آن دیار و آن فتنه و فساد و قتل و فساد و قتل و اسر و هدم و حرق که از آن ملاعین ظاهر گشت در هیچ عصر در دیار کفر و اسلام کس نشان نداده است ... قتل از این بیشتر بود که از یک شهر ری که مولد و منشا این ضعیف است و ولایت آن قیاس کردهاند کما بیش پانصدر هزار آدمی به قتل آمده و اسیر گشته .و فتنه و فساد آن ملاعین بر جملگی اسلام و اسلامیان از آن زیادت است که در حیّزّ عبارت گنجد. این ضعیف از شهر همدان که مسکن وی بود به شب بیرون آمد با جمعی درویشان و عزیزان در معرض خطری هر چه تمامتر در شهور سنه ثمان عشر و ست مئه (سال 618) به راه اردبیل و بر عقب این ضعیف خبر چنان رسید که کفار ملاعین دمّرهم الله و أخزاهم به همدان آمدند و حصار دادند و اهل شهر به قدر وسع بکوشیدند و چون طاقت مقاومت نماند، کفار دست یافتند و شهر بستندند و خلق بسیار را شهید کردند و بسی اطفال و عورات را اسیر بردند و خرابی تمام کردند. (همان، ص19- 18).
شیخ نجمالدین از صوفیان نامور و نویسندگان عرفانی سده ششم قمری بوده و از وی سرودههای عرفانی و معنوی زیبا و دلنشینی برجای مانده است و مفاهیمی همچون دلدادگی به معبود، عشق، ترک جان کردن در راه دوست، شیدایی وصال و دیدار محبوب و ... در سرودههای وی به فراوانی دیده میشود. به طور نمونه چنین گفته است:
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست/ تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت/ نامی است زمن بر من و باقی همه اوست (اشعار شیخ نجم الدین رازی، ص13).
وی همچنین در سودایی معشوق خویش چنین سروده است:
گفتا هر دل به عشق ما بینا نیست/ هر جان صدف گوهر عشق ما نیست
سودای وصال ما ترا تنها نیست/ لیکن قد این قبا به هر بالا نیست (همان).
وی که همه چیز را شیدای پروردگار جهان میبیند، در نگاهی عاشقانه و عرفانی چنین میسراید:
درد تو ز هر محتضری خالی نیست/ لطف تو ز هر بی خبری خالی نیست
هر چند که در خلق جهان می نگرم/ سودای تو از هیچ سری خالی نیست (همان، ص14).
شیخ نجم الدین در رباعی دیگری چنین گفته است:
آن را که دل از عشق پر آتش باشد/ هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه ی عاشقان همی کم شنوی/ بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد (همان، ص15).
وی که وجودش لبریز عشق خداوند بوده، این عشق بی نظیر را چنین وصف مینماید:
هر دم ز وجود خود ملالم گیرد/ سودای وصال آن جمالم گیرد
پروانه شود چو شمع روی تو بدید/ دیوانه شود کم دو عالم گیرد (همان).
شیخ عارف در جای دیگر چنین نیکو سروده است:
در عشق تو شادی و غمم هیچ نماند/ با وصل تو سور و ماتمم هیچ نماند
یک نور تجلی توام کرد چنان/ کز نیک و بد و بیش و کَمَم هیچ نماند (همان، ص16).
وی در رباعی زیبای دیگری چنین گفته است:
عشاق تو از الست مست آمدهاند/ سرمست ز باده الست آمدهاند
می مینوشند و پند میننیوشند/ کایشان ز الست میپرست آمدهاند (همان).
او همین طور چنین سروده است:
دل قبله جان جمال روی تو کند/ جان از دو جهان روی به سوی تو کند
در دیده و جان مردمک دیده و دل/ خاک کف پای سگ کوی تو کند (همان، ص17).
وی که شیفته ملاقات پروردگار متعال است، آن لحظه تسلیم نمودن جان خویش
به معبود را این چنین توصیف مینماید:
آن روز که کار وصل را ساز آید/ وین مرغ ازین قفص به پرواز آید
از شه چو صفیر ارجعی روح شنید/ پرواز کنان به دست شه باز آید (همان، ص19).
شیخ نجم الدین دایه که از دوستداران و شاگردان شیخ نجم الدین کبری بوده و مدتی را نیز در آسیای صغیر گذراند و در این دوران با مولانا جلال الدین بلخی و صدر الدین قونوی نیز ملاقات نمود، بالاخره به سال 651 یا 654 هجری در بغداد چشم از جهان فروبست. وی عارفی نامدار و نویسنده ای توانا بوده که در عصر مغولان زیسته و از نزدیک شاهد سخت گیری و تبه کاری این جماعت بدور از فرهنگ و تمدن بوده و در مواردی در در آثار خود از جمله کتاب (مرصاد العباد) آنچه را به چشم دیده، به تصویر میکشد و برای نسلهای بعد بازگو مینماید.
فهرست منابع:
1- توسلی افشار، روند زهد و تصوف و عرفان در گستره ی اسلامی ایران، انتشارات دانش 1388
2- دانش پژوه، منوچهر، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، فرزان 1379
3- رحیمیان، سعید، مبانی عرفان نظری، تهران، انتشارات سمت 1395
4- کاظم پور، فرشته، عرفان، اسلام، ایران و انسان معاصر، انتشارات حقیقت 1385
5- نجم الدین رازی ،مرصاد العباد، ترجمه و نشر کتاب، تهران 1352
6- مدبری، محمود، اشعار شیخ نجم الدین رازی کتابخانه طهوری 1363
انتهای پیام