به گزارش ایکنا، جلسه بازخوانی خطبه 148 و 149 نهجالبلاغه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا یوسفی، دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه مفید، امروز 28 آذرماه به صورت مجازی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
در خطبه 148 امیرالمومنین(ع) به اهل بصره هشدار میدهد طلحه و زبیری که به عنوان رهبران شما وسط آمدند دنبال قدرتطلبی هستند و نیامدند وضعیت را اصلاح کنند و بالاتر از آن، اینکه خودشان دشمن همدیگر هستند یعنی منافع مشترکشان باعث شده دور هم جمع شوند و وقتی سربزنگاه برسند هر کس طناب را طرف خودش میکشد و هر دو نسبت به هم کینه دارند. تاریخ هم این را تایید میکند. در مدتی که طلحه و زبیر لشکرکشی کرده بودند اختلافاتی داشتند، مثلا برای امام جماعت لشکر شدن که نوعی علامت رهبری محسوب میشد طلحه میگفت من امام جماعت باشم، زبیر میگفت من باشم. کار اختلاف بالا گرفت و عایشه وساطت کرد و گفت یک روز محمد پسر طلحه امام جماعت باشد و یک روز عبدالله پسر زبیر باشد.
یکی دیگر از مسائلی که مورد اختلاف بود این بود که طلحه به عایشه گفت از مردم بخواه به من که سلام میدهند به عنوان امیرالمومنین سلام دهند. وقتی این تقاضا را کرد زبیر هم به عایشه گفت به من هم این گونه سلام دهند. بنابراین قبل از اینکه آنها با حضرت بجنگند میانشان اختلاف وجود داشت. بعد از این اختلافات کار بالا کشید، آن وقت عایشه به مردم خطاب کرد به هر دو امیرالمومنین خطاب کنید تا اختلاف میان اینها حل شود. این یک اتفاقی بود که امیرالمومنین(ع) نسبت به آن تذکر میدهد و میگوید هدف اینها قدرت است و به هم رحم نخواهند کرد. اینها که در یک لشکر هستند اینطوری با هم معامله میکنند وای از روزی که قدرت بگیرند. انسان باید هشیارانه به حوادث اطرافش نگاه کند که در رکاب چه کسی شمشیر میزند. یک وقت شما وارد جایی میشوید که طرف دارد برای قدرت کار میکند و ما بازیخورده قدرت هستیم.
عبارت خطبه این است: «كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الْأَمْرَ لَهُ وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ، لَا يَمُتَّانِ إِلَى اللَّهِ بِحَبْلٍ وَ لَا يَمُدَّانِ إِلَيْهِ بِسَبَبٍ. كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَامِلُ ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ. وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ لَيَنْتَزِعَنَّ هَذَا نَفْسَ هَذَا وَ لَيَأْتِيَنَّ هَذَا عَلَى هَذَا. قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فَأَيْنَ الْمُحْتَسِبُونَ؟ فَقَدْ سُنَّتْ لَهُمُ السُّنَنُ وَ قُدِّمَ لَهُمُ الْخَبَرُ. وَ لِكُلِّ ضَلَّةٍ عِلَّةٌ وَ لِكُلِّ نَاكِثٍ شُبْهَةٌ. وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ يَسْمَعُ النَّاعِيَ وَ يَحْضُرُ الْبَاكِيَ ثُمَّ لَا يَعْتَبِرُ»
حال سراغ خطبه 149 برویم. خطبه بسیار آموزنده برای همه ماست به ویژه رهبران. این خطبه در زمانی بیان شده که امیرالمومنین(ع) در بستر بیماری هستند یعنی ابن ملجم با شمشیر خودش به حضرت آسیب رسانده و حضرت در بستر بیماری قرار گرفته است. لحظاتی که حضرت در بستر بیماری بود دو روز بیشتر طول نکشید. وقتی انسان در بستر بیماری است خصوصا شخصیتی مثل امیرالمومنین(ع)، افراد مختلف به دیدنش میآیند لذا در نهجالبلاغه چند وصیت وجود دارد. خطبه 149 در مورد یکی از این گروهها است.
این خطبه سه قسمت دارد. حضرت در یک قسمت راجع به خود مرگ صحبت میکند، در قسمت دوم به مردم وصیت میکند و در قسمت سوم راجع به خودش صحبت میکند. در قسمت اول حضرت میفرمایند: «أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ، الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ» یعنی همه مردم از مرگ فرار میکنند و نمیخواهند مرگ را باور کنند ولی سراغ همه خواهد آمد. اجل پایان عمر ما است بنابراین راه فراری از آن نیست. مرگ یک اصل مسلمی است که در زندگی ما وجود دارد. بعد حضرت یک نکته مهمی مطرح میکند و میفرماید من راجع به حقیقت مرگ زیاد فکر کردم ولی هر چه فکر کردم به جایی نرسیدم و دیدم خدا نمیخواهد پشت پرده را به انسان نشان دهد. بنابراین بشر به جای اینکه درباره جزئیات مرگ فکر کند اینطوری فکر کند که مرگ چیزی است که نمیشود از آن فرار کرد. بنابراین باید طوری زندگی کند که جایگاهش پس از مرگ آباد باشد.
بعد از این مقدمه، حضرت میفرمایند برای شما وصیتی دارم: «أَمَّا وَصِيَّتِي، فَاللَّهَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ مُحَمَّداً (ص) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ وَ دِينٌ قَوِيمٌ وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ، غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ» یعنی اولین حرف من به شما این است که شرک نورزید، منظور حضرت از شرک، شرک در عمل است، چه بسا از نظر فکری به خدا معتقد باشیم ولی خدا در زندگی ما نباشد. بعد حضرت میفرمایند سنت نبوی را ضایع نکنید. شاید سوال شود چرا حضرت از قرآن صحبت نکرده است؟ وقتی امیرالمومنین(ع) به جامعه نگاه میکند احساس میکند اگر درباره قرآن صحبت کند اختلاف تفاسیر به نوعی است که نمیشود طرف مقابل را قانع کرد، لذا توصیه به سنت میکند که مورد اختلاف نیست.
حضرت در ادامه میفرمایند خیمه دین به این است؛ شرک نداشته باشید و به سنت رسول خدا عمل کنید. اگر به این دو عمل کنید خیمه دین بر پاست. بعد حضرت توصیه میکنند این دو چراغ را روشن نگه دارید و اگر شما تلاش کنید به این دو اصل عمل کنید دیگر وظیفهای ندارید. بعد حضرت میفرمایند دین این است که من میگویم اما ظرفیت آدمها فرق میکند. برخی ظرفیت گسترده دارند ولی برخی ظرفیتشان پایین است، هر کس به اندازه ظرفیت خودش عمل میکند. بنابراین همه ما مسئولیت داریم در برابر مسائلی که در اطرافمان هست به سنت رسول خدا عمل کنیم.
بعد از این حضرت درباره مرگ صحبت میکند و به همه هشدار میدهد مرگ را جدی بگیرید. میفرمایند من تا دیروز همراه شما بودم ولی امروز در بستر بیماری افتادم و توان ایستادن ندارم. من مایه عبرت شما هستم. دنیا این است که یک روز سرحال هستید بعد یک اتفاق میافتد و در بستر بیماری میافتید.
بعد میفرمایند اگر زنده ماندم میدانم راجع به ابن ملجم چه کنم اما اگر از این دنیا رفتم ما مثل افرادی هستیم که زیر سایه درخت استراحت میکنیم و بالاخره باید سایه را ترک کنیم: «إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ [مَهَبِ] مَهَابِّ رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي. غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي».
معنای عبارت: «اگر از اين ضربت و در اين لغزشگاه نجات يابم، كه حرفى نيست، امّا اگر گامها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسير وزش باد و باران، و زير سايه ابرهاى متراكم آسمان پراكنده مىشويم، و آثارمان در روى زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم، كه چند روزى در كنار شما زيستم، و به زودى از من جز جسدى بىروح و ساكن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقى نخواهد ماند.
پس بايد سكوت من و بىحركتی دست و پا و چشمها و اندام من، مايه پند و اندرز شما شود كه از هر منطق رسايى و از هر سخن مؤثّرى عبرت انگيزتر است. وداع و خداحافظى من با شما چونان جدايى كسى است كه آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ايّام زندگى مرا خواهيد ديد و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن كه جاى مرا خالى ديديد و ديگرى بر جاى من نشست، مرا خواهيد شناخت».
انتهای پیام