به گزارش ایکنا، سیزدهمین جلسه از سلسله جلسات شرح دعای سحر از سوی حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد درس خارج حوزه قم، 28 فروردین در فضای مجازی منتشر شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید.
«اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ اسْمآئِک بِاکبَرِها وَ کلُّ اسْمآئِک کبیرَةً؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِاسْمآئِک کلِّها»
درباره این فراز از دعای سحر که پیرامون اسمای الهی است سه مطلب مطرح بود؛ یکی اینکه اسم یعنی چه و دوم اینکه اکبر اسما یا اسم اعظم چیست و سوم اینکه آیا راهی برای رسیدن به اسم اعظم وجود دارد یا نه؟ چون در اینجا ما سوال از اکبر اسماء میکنیم یعنی از خدا درخواست داریم اکبر اسماء را دریافت کنیم و به آن برسیم.
در سه جلسه مباحثی مطرح کردیم و در بحث امشب این بحث را به پایان میرسانیم. مسئله اسم اعظم یک مسئله بسیار دامنهدار در معارف اسلامی و معارف شیعی است. نظراتی که در این زمینه وجود دارد بسیار فراوان است تا جایی که کفعمی در مصباح میگوید من 61 نظر درباره اسم اعظم جمعآوری کردم یعنی مسئله به این مقدار مورد اختلاف نظر در بین اندیشمندان مسلمان بوده است. برخی معتقدند نباید به این حوزه ورود پیدا کرد ولی این نظر، نظری نیست که بتوان با آن موافق بود چون این معارف، معارفی است که برای همه ما انسانها ارائه شده و وقتی این معارف ارائه میشود برای این نیست صرفا آن را بخوانیم و تکرار کنیم و اصلا معنای آن را متوجه نشویم.
همیشه این نکته مطرح بوده و افراد درصدد دستیابی به اسم اعظم بودند. شاید تلقی آنها این بوده که این اسم از نوع اسمای متعارفی است که ما در میان خودمان برای یکدیگر میگذاریم و این اسما را میتوان تلفظ کرد. یکی از اصحاب امام صادق(ع) خدمت ایشان رسید و گفت من درخواست دارم اسم اعظم الهی را به من یاد بدهید. امام صادق(ع) در پاسخ فرمودند تو ظرفیت این مطلب را نداری و توان تحمل اسم اعظم را نداری. آن شخص اصرار کرد و حضرت فرمودند اینجا بمان، بعد وارد اتاق دیگری شدند. آن شخص نقل میکند که حضرت مرا صدا زدند و من هم وارد اتاق شدم. حضرت دست خودش را روی زمین گذاشته بود و من نگاهی به اتاق کردم احساس کردم اتاق دارد میچرخد و حال سخت و سنگینی در من پیدا شد که گمان کردم الآن میمیرم. وقتی این شرایط برایم به وجود آمد عذرخواهی کردم و درخواست خود را پس گرفتم.
کسانی که دنبال این هستند که معارف را سرمایه رسیدن به آمال دنیوی قرار دهند خود را محروم میکنند و کسانی که به جایی میرسند، هرگز درصدد استفاده از این معارف برای رسیدن به قدرت نیستند. شخص دیگری خدمت امام باقر(ع) رسید و گفت من گمان میکنم نزد شما منزلتی دارم و شما لطفی در حق من دارید، حضرت هم تایید کرد. بعد گفت من یک درخواستی دارم و آن اینکه اسم اعظم را به من یاد بدهید. حضرت فرمودند تو چنین توانی در خودت میبینی؟ آن شخص گفت بله. امام وارد اتاق شدند و دست خود را روی زمین گذاشتند. آن شخص نقل میکند احساس کردم تمام بدنم میلرزد و همان جا درخواست خود را پس گرفتم. این روایات نشان میدهد چنین توقع و انتظاری در انسانها بوده و هست.
من جلسه گذشته روایتی درباره «آه» نقل کردم. آنجا قضیه این بود که حضرت به عیادتی رفتند و شخصی که همراه حضرت بود به بیمار که زیاد آه میکشید گفت به جای آه و ناله خدا را صدا بزند ولی امام فرمودند همین آه نام خدا است و کسی که آه میکشد خدا را صدا میزند. فرق است بین اینکه انسان با زبانش خدا را صدا بزند یا با عمق جانش خدا را صدا بزند. کسی که آه میکشد از اعماق قلبش خدا را صدا میکند.
من اشاره کردم در روایتی از امیرالمومنین(ع) میخوانیم فاصله بین انسان و آسمان یعنی عالم ملکوت به میزان ناله انسان مظلوم است. اگر کسی به این حس و حال برسد که از عمق جانش خدا را صدا بزند به این نقطه میرسد. مهم آن حال است نه لفظ. متاسفانه ما فرهنگی پیدا کردیم که فکر میکنیم همه چیز با لفظ و ادعا درست میشود لذا در میان ما ادعا و لفظ ارزش زیادی دارد.
اسم اعظم یک کلمه برای کسی که بیحال است نیست، اسم اعظم از زبان کسی اثر دارد که آن را از دل میگوید. انسان زمانی به این حال میرسد که بداند کسی غیر از خدا فریادرس او نیست. روایت آه و روایاتی از این دست متفکران اسلامی را به این نتیجه رسانده اگر کسی میخواهد به حقیقتی از اسم برسد اولین گامش همین است؛ یعنی اول باید درون خودش را اصلاح کند. علامه شعرانی در یکی از آثارش مینویسد که اسم اعظم و تفسیر آن بسته به حال خواننده و توجه او به حق و انقطاع از خلق است و لفظ خود اثر ذاتی ندارد. پس آنچه دارای اهمیت است این است که انسان باید در این مسیر قدم بردارد و منافاتی ندارد که هم در مسیر رسیدن به این حقایق و بالا بردن سطح معرفتش باشد و هم به وضع جامعه و نیازهای آنها توجه داشته باشد.
انتهای پیام