به گزارش خبرنگار ایکنا، حسن بنیانیان، عضو اندیشکده فرهنگ مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، امروز چهارشنبه 3 خردادماه در دوازدهمین کنفرانس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با موضوع «چالشها و موانع فرهنگی در گفتمانسازی سند الگو» به سخنرانی پرداخت.
در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
بنده مدتها در جاهای مختلف، سمت و مسئولیت داشته و فرصت داشتهام با مسئولان بخشهای مختلف در ارتباط باشم لذا سخنان بنده محصول چهل سال سابقه مدیریتی است. سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در فرمایشات مقام معظم رهبری مورد توجه زیادی بوده و باید در سیاستهای کلان مجمع تشخیص مصلحت نظام، طرحها، لوایح و قوانین کشور و سندهای مختلف همانند سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند شهرسازی و... انعکاس پیدا کند و بعد تبدیل به مطالبهای عمومی در میان مردم شود. لازمه این اتفاق، نوعی مدیریت فرهنگی در کشور است.
وقتی مقام معظم رهبری میفرمایند باید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تبدیل به گفتمان شود و نظریات ایشان درباره گفتمان را که دنبال کنیم متوجه میشویم گفتمان به معنای خواست عمومی در دلها، زبان و فرهنگ است. تحولات فرهنگی را میتوانیم به فعالیتهای تربیتی آگاهانه و تغییر و تحولات ناخودآگاه و غیر مستقیم تقسیم کنیم. همه ما روی دیگران تأثیرات تربیتی مستقیم و غیر مستقیم داریم و همانگونه که ما بر دیگران تاثیر میگذاریم سازمانها هم میتوانند بر همدیگر تأثیر بگذارند. در حال حاضر متغیرهایی بر فرهنگ ما تأثیر میگذارد که اولین آنها تصمیمات آگاهانه سازمانها و نهادها و افرادی است که اراده کردهاند کار فرهنگی انجام دهند.
علوم انسانی اسلامی بدین معنی است که کارکردهای فرهنگی علوم انسانی ما متناسب با آرمانها باشد. در این راستا چند تحول لازم است انجام شود که یکی توجه به پیامدهای جهانی شدن و جهانی سازی، توجه به تهاجم فرهنگی آگاهانه که مخصوص انقلاب اسلامی سازماندهی شده و دیگری توجه به تحولات علم و فناوری است. گاهی حرفهای ناقصی در فضای نخبگانی ما مطرح میشود و از جمله برخی میگویند باید آدمها را بسازیم تا مشکلات حل شود اما برخی میگویند باید ساختارها را تغییر دهیم ولی معتقدم باید همزمان با اصلاح ساختارها، قوانین و رویهها، فرهنگسازی آگاهانه داشته باشیم تا تحول فرهنگی در کشور ما رخ دهد. مثلا وقتی به آموزش و پرورش دقت میکنیم عمدتا تربیت و فرهنگسازی آگاهانه مد نظر است و در اینجا بحث اصلاح ساختار مد نظر نیست لذا مدیران ما باید متوجه شوند برای اینکه سازمان اصلاح شود باید در هر دو بعد کار کنند و کارکرد آنها در خدمت الگوی پیشرفت و تمدنسازی باشد.
منظور از الگوی پیشرفت، الگویی است که راجع به مواردی همانند گسترش عدالت، رشد معنویت، آزادیهای کمال آفرین و امثالهم فکر کرده و راهکارهایی را ارائه داده است. در زمینه سیاستگذاری، در همه دنیا گفته میشود باید از بالا به پائین و پائین به بالا توامان باشد. اگر قرار است مسئلهای فرهنگی تبدیل به باور شود چنین کاری واجبتر است لذا در الگوی پیشرفت هم باید افراد، باور و شناخت و اعتقاد پیدا کنند و نمیتوان از روشهای اجباری استفاده کرد. رهبر معظم انقلاب نیز هفده سال قبل فرمودند هر طرحی باید پیوست فرهنگی داشته باشد و در این راستا باید تقاضا ایجاد شود.
درباره چالشهای شکلگیری این نظام فرهنگی باید گفت که همه مدیران ما باید فهمی از فرهنگ، اقتصاد و سیاست داشته باشند که در شرایط کنونی به طور رضایتبخش وجود ندارد. در الگوی پیشرفت باید بگوییم کسی حق ندارد وزیر شود مگر اینکه چند ماه دوره ببیند و بر مبنای الگوی پیشرفت با مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به طور کامل آشنا باشد و یک مشاور فرهنگی باسواد نیز در کنار وی باشد حتی اگر وزیر کشاورزی باشد. از جمله چالشهای دیگر شامل نواقص موجود مردم سالاری، درآمد نفتی و بیتوجهی به نیروی انسانی و تقلیل فرهنگ به ابزار فرهنگی در میان نخبگان، هستند.
یکی از راهحلهای مهم این است که ساختاری برای ارزیابی و تقدیر فراهم شود مثلا به نهصد امام جمعه بگوییم که با کمک حوزویان و دانشگاهیان، از مدیران شایسته و لایقی که تلاش کردهاند سندهای بالادستی همانند سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و بیانیه گام دوم انقلاب اجرایی شوند تقدیر کنند. تشکیل دفتری برای بررسی میزان انطباق با سیاستهای کلان مجمع تشخیص مصبحت نظام، ضابطهگذاری برای انتخاب مدیران شایسته، ایجاد الزام قانونی برای وزرا در راستای ایجاد تحولات بنیادین، طراحی الگوی ارزیابی سالانه و توجه به راهبردهای عملیاتی الگو و اعلام سالانه نتایج برای افکار عمومی، راه اندازی نظام پیوستنگاری فرهنگی و برگزاری کرسیهای آزاداندیشی در رسانه ملی، از دیگر اقداماتی است که باید انجام شود.
همچنین کاوه فرهادی، عضو اندیشکده چرخه نوآوری مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در این نشست با موضوع «فرهنگ مشارکت و الگوی پیشرفت» سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید؛
پوپر میگوید علم همیشه با مشاهده آغاز نمیشو بلکه با طرح مسئله آغاز میشود و طرح مسئله نیز از یک ذهن نا به سامان برمی خیزد. سوال اولین این است که ما چه، که و کجا عقب افتادهایم؟ وقتی از الگو سخن میگوییم اولین چیزی که به ذهن ما میرسد احتمالا مفهوم توسعه است. بنده قریب به بیست سال است که روی مفهوم توسعه و بومیسازی مدیریت دانش در ایران کار میکنم و احساسم بر این است که اولین دشواری ما از لحظه ایجاد ادبیات موضوع یعنی معنای توسعه شروع میشود. انگار اولین اشتباه ما این بود که توسعه به معنای رشد در نظر گرفته شد.
شومپیتر میگوید هر آنچه با نمودارها گفتهایم و برای نخبگان به نمایش گذاشتیم توسعه نبوده بلکه رشد بوده است. وی در تفاوت رشد و توسعه میگوید توسعه کیفی است در حالیکه رشد کمی است. از سوی دیگر توسعه چند وجهی و رشد تکساحتی است، همچنین اشاره میکند یکی از بزرگترین تناقضات این است که در رشد، علاقه بیشتری به الگوبرداری داریم چون سیاستمداران آن را میپسندند اما باید بدانیم که برای توسعه باید همه از جمله جامعه شناسان، انسان شناسان، مردم شناسان و ... در آن مشارکت داشته باشند.
ارسطو هم میگوید اگر بخواهیم پدیدهای را بشناسیم باید از تولد تا مرگ وی را دنبال کنیم. اما وقتی از فرهنگ مشارکت دوری کردیم بر مهمترین انباشت دانش مشارکت در ایران چشم بستهایم چون اقتصاددانان نهادگرا میگویند نهاد، انباشت ذهنی دانش مردم است لذا وقتی نهاد نداشته باشیم دیگر الگو هم نمیتوانیم داشته باشیم. مثلاً وقتی نهاد در زمینه آب نباشد آن وقت نمیتوانیم برای حل مشکل آب، الگو ارائه دهیم.
نتیجه بحث بنده این است که لازم است مفاهیم گذشته همانند فتوّت را برساخت کرده و امروز در راستای توسعه کارآفرینی مورد استفاده قرار دهیم همانگونه که کشورهایی همانند ژاپن چنین کاری انجام دادند.
انتهای پیام