به گزارش ایکنا، نشست «قرآن و علم» با سخنرانی قاسم درزی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی 4 مهرماه در دفتر مرکزی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
در ابتدا باید به یک اصطلاح اشاره کنم و آن اصطلاح تلفیق است. وقتی از ارتباط دو حوزه دانشی با هم صحبت میکنیم این ارتباط لازمهاش این است این دو حوزه بتوانند با هم تلفیق شوند. این تلفیق به چه معناست؟ تلفیق همانطور که صاحبنظران این حوزه تعریف میکنند یعنی درگیری که بین دو حوزه دانشی ایجاد میشود و این درگیری به خاطر چالشی است که برای حل آن، این دو حوزه دانشی با هم ارتباط برقرار کردند. ما زمانی به میانرشتگی محتاج میشویم که مسئله ما ذو وجوه و چندتباری است. هر چه درگیری حوزهها بیشتر باشد با تلفیق بیشتری روبرو خواهیم بود.
در میانرشتگی روششناختی یکی از طرفین روشی خواهد بود برای حل مسئلهای که در طرف دیگر پژوهش وجود دارد و در اصطلاح با وامگیری و دانش خادم و مخدوم مواجه خواهیم بود. در واقع یک حوزه دانشی، روشی را از حوزه دانشی دیگر وام میگیرد تا مسئلهای را حل کند انگار رابطه خادم و مخدوم میان آنها برقرار است. ما یک رشته اصلی داریم که مسئله ما در آن وجود دارد و یک حوزه دانشی دیگر که میخواهد مسئله رشته دیگر را حل کند. وقتی از قرآن و دانشهای تجربی صحبت میکنیم یک سمت قرآن و یک سمت رشتههای تجربی است. حال قرار است کدام حوزه نقش خادم و کدام حوزه نقش مخدوم را بازی کند؟ یعنی قرار است مسئلهای در قرآن داشته باشیم و علوم تجربی آن را حل کند یا مسئلهای در علوم تجربی داریم و قرآن میخواهد آن را حل کند؟ قرار است از علوم تجربی به سمت قرآن حرکت کنیم یا از قرآن به سمت علوم تجربی حرکت کنیم؟ در میانرشتگی روشی رابطه یک طرفه برقرار است و من هم میخواهم درباره اقسام این رابطه یک طرفه صحبت کنم.
من برای این رابطه که میان قرآن و علوم تجربی برقرار است سه دسته برشمردم؛ دسته اول مقایسه میان مفاهیم قرآنی و علوم تجربی است که بیشتر حالت مجادلهای و دستاورد متکلمانه دارد و بیش از دستاورد متکلمانه فایده بیشتری در این نوع ارتباط نیست.
گونه دوم که سطح بالاتری را در خودش جای داده بدین نحو است که ما مسائلی در قرآن داریم، آیاتی داریم که فهم آنها پیچیده است و با استفاده از علوم تجربی میتوانیم آن را بهتر بفهمیم. در این گونه دوم فایده معرفتی و تولید دانش برای مفسر اتفاق میافتد. بنابراین در این نوع دوم بیشترین دستاورد برای مطالعات قرآنی است.
گونه سوم که بالاترین سطح است زمانی است که یک ایده را از قرآن میگیریم که در علم مورد توجه قرار نگرفته و یک فرضیه جدیدی را در دنیای علم مطرح میکنیم. اینجا از سمت قرآن به سمت علوم تجربی رفتیم. در دو دوگونه قبلی از علوم تجربی به سمت قرآن آمدیم و دستاورد اصلی برای قرآنپژوهان بود ولی در این نوع سوم دستاورد برای پژوهشگران علوم تجربی است.
سراغ گونه اول برویم. عرض کردم که در نوع اول بینشهای متکلمانه در ارتباط بین قرآن و علم توسعه پیدا میکند. در دنیای تفسیر اینگونه تطبیقها فراوان است که شما میبینید مثلا رشید رضا یا محمد عبده از جن و بحث میکروب صحبت کردند. ما در قرآن با یک مسئله روبرو بودیم و آن اینکه جن چیست. از نظر تجربی هیچ توجیهی برای مسئله جن نداریم و این امور در قالب تجربه و آزمون غیر قابل اثبات هستند. لذا برخی افراد معادلی برای جن در علم جدید پیدا کردند که همان میکروب است تا ایرادی به قرآن از نظر علمی وارد نشود. در واقع در این مورد ما از قرآن استفاده کردیم تا دستاورد متکلمانه به دست بیاوریم.
در گونه دوم ما بینشهای مفسران را توسعه میدهیم یعنی بینشهایی که قابل فهم از طریق مفسران نبوده است و این دستاورد مهمی است. یک مثال بزنم و آن بحث از بین رفتن قوم لوط و دستاوردهای جدید باستانشناسی است. وقتی داستان لوط را در قرآن و تورات مطالعه میکنیم شباهتهای زیادی به هم دارند از جمله اینکه قوم لوط با یک بلای آسمانی و کیهانی از بین میروند و همسر لوط تبدیل به نمک میشود. این امر در ظاهر غیر ممکن به نظر میرسد. چه انفجاری باید اتفاق بیفتد که یک شهر از بین برود؟ بیشتر افراد این داستان را نمادین در نظر گرفتند. سال 2021 یک مقالهای منتشر شد که نشان میداد بر اساس شواهد باستانشناسی چنین انفجاری در آن زمان اتفاق افتاده است و این افنجار هزار برابر قویتر از بمب اتمی هیروشیما بوده است. در این مقاله توضیح داده شده که این انفجار موجب شده آب دریای سیاه بلند شود و در این منطقه بریزد و به صحرایی از نمک تبدیل شود.
در گونه سوم که بالاترین نوع محسوب میشود ایدهای از قرآن میگیریم و در علوم تجربی به آزمون میگذاریم تا دیدگاههای جدیدی به وجود بیاوریم. یک نمونه برای این دسته، بحث طهارت است. در قرآن بین طهارت و فهم ارتباط برقرار شده است و قرآن میفرماید: «لایمسّه الا المطهرون» یعنی به جز مطهرون به فهم قرآن نمیرسند. طهارت میتواند مولفه فهم در نظر گرفته شود یعنی فردی که طاهر است فهمش توانمندی بیشتر دارد از کسی است که به طهارت توجه ندارد. تاکنون چنین مولفهای در علوم تجربی مطرح نبوده است. ما این ایده را از قرآن گرفتیم و داریم آزمایشهای شناختی برایش انجام میدهیم تا چنین ارتباطی را اثبات کنیم. به این صورت یک ایده جدیدی در علوم تجربی مطرح میشود که پیش از این مطرح نبوده است.
انتهای پیام